هستم آن نطفه مضغه شده کز بعد سه ماه
خون شوم باز که انسان شدنم نگذارند.
خاقانی.
سنگ در اجزای کان زرد شد آنگاه لعل نطفه در ارحام خلق مضغه شد آنگه جنین.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 336 ).
خاک را و نطفه را و مضغه راپیش چشم ما همی دارد خدا.
مولوی.
- علقه و مضغه ؛ دشنامی است که کمی سن را نکوهند. دشنامی است که به جوانان کم تجربه وپرادعا گویند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).|| ( ص ) پرخوار و شکم پرست. || زشت و بدخو. || ( اِ ) هر چیز که پر کند دهان را. || لقمه. ج ، مُضَغ. ( ناظم الاطباء ). آن مقدار چیزی که در یک بار خائیده شود. ( از آنندراج )( غیاث ).