مشع. [ م َ ] ( ع مص ) ربودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || انداختن بول را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). انداختن منی یا بول خویش را. ( ناظم الاطباء ). || سیر آسان و نرم کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نرم و آسان رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پنبه غاز کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غاز کردن پنبه را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خیار و مانند آن خائیدن. || گوسفند دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ورزیدن و گرد آوردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ورزیدن و کسب کردن و گرد آوردن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || به رسن و جز آن زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). زدن به ریسمان و جز آن. ( ناظم الاطباء ).