مشحون

/maShun/

مترادف مشحون: آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، ممتلی، مملو

متضاد مشحون: تهی

لغت نامه دهخدا

مشحون. [ م َ ] ( ع ص ) پرکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). پرشده. انباشته شده. بارشده. ممتلی. ( از ناظم الاطباء ). آکنده و بر سرآمده. پر. مملو : وآیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون. ( قرآن 41/36 ). یافت محلت و سرای خویش را مشحون به بزرگان وافاضل حضرت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب 32 ). همه خراسان مشحون باشد به بزرگان و حشم. ( تاریخ بیهقی ص 512 ).
این راز را درست کسی داند
کش دل به علم دعوت مشحون است.
ناصرخسرو.
پس نوشته های برادران بخواست و... داد مشحون به کید حساد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 96 ). و لشکری مشحون به رایات حمات و ابطال کمات. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 285 ). و واصف دو صحیفه بردست کرام الکاتبین یکی مشحون از ذکر جمیل او... ( ترجمه تاریخ یمینی ص 448 ).

فرهنگ فارسی

پرشده، مملو، انباشته شده
( اسم ) پرشده انباشته مملو آکنده : ... در آن نزدیکی کشتیی مشحون به انواع نفایس به کران آب رسیده بود .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پر شده ، انباشته شده ، آکنده .

فرهنگ عمید

پرشده، مملو، انباشته شده.

پیشنهاد کاربران

شحنه ؛ مشحون
دارای شأن و شخصیت بالا مرتبط با کلمه ی مَشحون با اصطلاح رایج مشحون رحمت الهی با تعریف انطباقی از طریق ریشه و مصدر این کلمه به معنی نحشه شدن یا نعشه شدن و به عیش رسیدن با تعریف موازی از طریق دیگر کلمات به معنی آکنده و سرشار و لبالب و لبریز و مالامال و مملو شدن و مشبع و اشباع شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

با توجه به مدل و حکمت نگارگری حرف ( ح ) و استفاده شدن این حرف با این نگارش در این کلمه به معنی صفتی ظاهری و قابل رویت برای انسان هایی که دارای همت و شأن و شخصیت بالا و شکسته نفسی بالا در رفتار هستند و ادعای شاهی ندارند و در کارها ورود می کنند ولی مرامشان مرام شاهانه است.
حافظ اگر قدم زنی، در رَهِ خاندان به صِدق
بدرقهٔ رَهَت شود، همَّتِ شَحنِهٔ نجف

مشحون. [ م َ ] ( ع ص ) پرکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . پرشده. انباشته شده. بارشده. ممتلی. ( از ناظم الاطباء ) . آکنده و بر سرآمده. پر. مملو : وآیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون. ( قرآن 41/36 ) . یافت محلت و سرای خویش را مشحون به بزرگان وافاضل حضرت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب 32 ) . همه خراسان مشحون باشد به بزرگان و حشم. ( تاریخ بیهقی ص 512 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

این راز را درست کسی داند
کش دل به علم دعوت مشحون است.
ناصرخسرو.
پس نوشته های برادران بخواست و. . . داد مشحون به کید حساد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 96 ) . و لشکری مشحون به رایات حمات و ابطال کمات. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 285 ) . و واصف دو صحیفه بردست کرام الکاتبین یکی مشحون از ذکر جمیل او. . . ( ترجمه تاریخ یمینی ص 448 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

مشحون از ماده شحن ( بر وزن صحن ) به معنی پر کردن است ، و گاه به معنی مجهز ساختن نیز آمده است ، و شحناء به عداوتی گفته می شود که تمام وجود انسان را پر کند