مسری
/mosri/
مترادف مسری: اپیدمی، سرایت کننده، واگیر، واگیردار، مسریه
متضاد مسری: نامسری
برابر پارسی: واگیر، واگیردار، همه گیر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مسری. [ م ُ ] ( ع ص ) سرایت کننده. ( ناظم الاطباء ). که سرایت کند. که تعدی کند. واگیردار. بودار.مُعدی. ( مسری ظاهراً غلط است و ساری و ساریه صحیح است ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به اسراء شود.
- مسری بودن ؛ واگیر داشتن. بو داشتن. معدی بودن. و رجوع به مسری شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) سرایت کننده در گذرنده از کسی یا چیزی و رسنده بدیگری : مرضهای مسری . توضیح این کلمه در عربی بمعنی سیر کننده در شب و رسنده بحد اعلای چیزی است و بمعنی سرایت کننده در عربی ساری مستعمل است ولی بخطا در فارسی بمعنی مذکور استعمال میگردد .
به شب رفتن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
قابل انتقال، ساری، مسری، انتقال پذیر، قابل سرایت، فرافرستادنی، فرستادنی
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین
جاذب، فریبنده، ساری، واگیر، مسری
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام
ساری، واگیر، مسری، واگیردار
مضر، ساری، مسری، ازار دهنده، عفونی، طاعون اور، فاسد کننده اخلاق دیگری
واگیر، مسری، عالمگیر، جهانی، همه گیر
مسری، واگیردار، تخمیری، عفونی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واگیر، سرایت کننده
الوده ساز . . سرایت کننده . . همه گیر . . الوده کننده . . واگیر . . درگیری . .
قابل واگیر. . .
واگیر دار. . .
واگیر دار. . .