( مساحلة ) مساحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] ( ع مص ) مساحله. به کرانه دریا شدن. ( منتهی الارب ). بر کناره دریا رفتن. ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). فرزندان خود را به ساحل آوردن قوم : ساحل القوم بأولادهم ؛ آنها را به ساحل آوردند. || منازعه کردن و ناسزا گفتن یکدیگر را. ( اقرب الموارد ).