مرسب

لغت نامه دهخدا

مرسب. [ م َ س َ ] ( ع اِ ) یکی از مَراسب ، ستون. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ستون و بنای محکم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مراسب شود.

مرسب. [ م ِ س َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد عاقل و بردبار. ( منتهی الارب ). || رَسَب ، یعنی شمشیر که در زخمگاه پنهان گردد؛ ضربت رأسه بالمرسب. ( از اقرب الموارد ). شمشیر درگذرنده از چیزی که بر آن برخورد. ( ناظم الاطباء ). ج ، مَراسب. ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام شمشیر نبی ( ص ) یا آن یکی از شمشیرهای هفتگانه است که بلقیس به سلیمان ( ع ) هدیه فرستاده. ( منتهی الارب ). || نام شمشیر حارث بن ابی شمر، و در مورد آن گفته اند: ضربت بالمرسب رأس البطریق. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران