مراسی

لغت نامه دهخدا

مراسی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مرساة. ( از متن اللغة ). رجوع به مرساة به معنی لنگرگاه شود. || گویند: القت السحابة مراسیها؛ یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. ( منتهی الارب )؛ استقرت و جادت. ( متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران