98 1528 100 1 مخترع/moxtare'/مترادف مخترع: پدیدآورنده، سازنده، مبتدع، مبتکر، مبدع، نوآورمتضاد مخترع: مکتشفبرابر پارسی: نوآور، آفریننده، پدیدآور معنی مخترع در لغت نامه دهخدا مخترع. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) اختراع کننده و کار نو بیرون آرنده. (غیاث ). آفریننده و کار نو بیرون آورنده. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوکننده. (دهار). آفریننده و از نو بیرون آورنده و موجد و مبدع و اختراع کننده و ایجادکننده و پدیدآورنده و آغازکننده و پیداکننده ٔ صنعت و علم و رهیاب و انشأکننده. (ناظم الاطباء) : مبدع هر چشمه که جودیش هست مخترع هر چه وجودیش هست.نظامی.تصنیف هر مبتدئی و تألیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل و حشو و زیاده و نقصان خالی و صافی نباشد. (تاریخ قم ص 14). || شکافنده. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خیانت کننده. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیانت کننده و مکرکننده و فریبنده. (ناظم الاطباء). || کسی که مال سواری موقتاً وام می دهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختراع شود.مخترع. [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) از نو بیرون آورده شده و ایجاد شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نو پدید آمده. تازه پدید آورده : عالم مخترع است هم به صورت و هم به هیولی. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 24). به حکم آنکه صناعت شعر در بدو امر مخترع طبع عرب و مبتدع خاطر ایشان بوده است. (المعجم چ 1 ص 50). || (اصطلاح بدیعی ) صنعتی است که معانی و لطایف تازه برانگیزد و تشبیهات و صنایع نو ایجاد نماید. مثال :فلک جلال تو را وزن کرد با مه نوبه پله ای که تو بودی سبک گران آمداگر نبود گران سوی تو بگوی چراتو بر زمینی و ماهش بر آسمان آمد.(مرآت الخیال چ بمبئی ص 112).|| کلمه ٔ انشاء کرده شده. (ناظم الاطباء).مخترعات را بخوانید. معنی مخترع به فارسی مخترعاختراع کننده، کسی که چیزی ابداع وایجادکند، نوپدید آورده، ایجادشده( اسم ) ۱- آفریننده ایجاد کننده موجد . ۲- نوپدید آورنده مبتدع : تصنیف هر مبتدئی وتالیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل وحشو وزیاده و نقصان خالی و صافی نباشد جمع : مخترعین .[inventor] [حقوق، مدیریت-مدیریت فنّاوری] کسی که محصولی را اختراع می کند مخترعه را بخوانید. معنی مخترع در فرهنگ معین مخترع (مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) اختراع کننده ، ایجادکننده ، آن که چیز جدیدی را اختراع کرده است . معنی مخترع در فرهنگ فارسی عمید مخترعکسی که چیزی را ابداع و ایجاد کند، اختراع کننده.پدیدآمده، ایجادشده. مخترع در دانشنامه ویکی پدیا مخترعمخترع (به انگلیسی: Inventor) کسی است که چیز تازه ای می سازد یا راه تازه ای برای به کارگیری روش های قدیمی پیدا می کند. به چیزی که مخترع می سازد، اختراع می گویند. همهٔ چیزهایی که انسان ساخته است، مخترعی داشته اند.صادقی نشاط، امیر، حمایت از حقوق پدیدآورندگان نرم افزارهای کامپیوتری، تهران: سازمان برنامه و بودجه، چاپ اول، ۱۳۷۶ ص۱۵۵.قانون ثبت اختراعات آمریکاقانون ثبت علایم و اختراعات ایران مصوب ۱۳۱۰نظام های حقوقی، تعاریف متفاوتی از مخترع ارائه نموده اند:از یک دیدگاه مخترع کسی است که برای اولین بار در ذهنش راه حل مشکل خاص ظهور کرده و او نیز راه حل مذکور را به صورت محصول یا فرایندی تجسم مادّی بخشیده است. دستگاه های حقوقی نظیر سیستم ایالات متحده آمریکا این تعریف را از مخترع ارائه داده اند. (first to invent). لیکن در اکثر نظام های حقوقی، مخترع، اولین فردی است که برای ثبت اختراع خود به اداره ثبت اختراع مراجعه می نماید. در مادهٔ ۲۹ قانون ثبت علائم و اختراعات ایران این نظام پذیرفته گردیده است. در این نظام شاید فرد درخواست دهنده، مخترع واقعی نباشد، لیکن فصل خصومت هدف مهّمتری است که نظام اخیر آن را دنبال می نماید و این بر عهده مخترع است تا در اولین فرصت و در مهلت پیش بینی شده به اداره ثبت اختراع مراجعه نموده و اختراع خود را به ثبت برساند.مخترع ۲۰۰۱مخترع ۲۰۰۱ فیلمی به کارگردانی امیر توسل و نویسندگی امیر توسل، رحمان رضایی، عباس احمدی مطلق ساختهٔ سال ۱۳۷۰ است.امرالله صابریسیامک اطلسیدانیال حکیمیرحمان باقریاننادر رجب پورمحمود بهرامیعباس محبوبآتش تقی پوریوسف دریادلمقدمجابر ثوابیجابر پیامیرضا علی همتیسیاوش مقدماسماعیل دلداریجواد میرباباییعلی اکبر پویاوحید باقریمحسن صلح جومحمدرضا گلوانیامین شوکتیمحسن حامدیسهیلا سیدآقازادهمحمد زینالیحمید سیادت فرحسین صلح جومهدی محمدحسین زادهرضا کدیورسعید طالبی نیاحسن بدری زادهعلی ... مختصات را بخوانید. چنانچه، معنی واژه بالا (برگرفته از دانشنامه ویکی پدیا)، نادرست یا مخالف قوانین جمهوری اسلامی ایران است، خواهشمند است گزارش دهید تا بررسی و حذف گردد => [گزارش] مخترع در جدول کلمات مخترع آیینهماروی مخترع ا تومبیل با دندهبنز مخترع اتمدر سال 1904توسط لرد و ترود انگلیسی مخترع اجاق گازسال 1855 توسط پنس آمریکائی مخترع اسکاتلندی لگاریتمنپر مخترع اســکاتلندی نوعی ماشــین بخــاروات مخترع اشعه ایکسدر سال 1895توسط رونتگن آلمانی مخترع انگلیسی ماشین بخارجیمز وات مخترع ایتالیایی پیل الکتریکیولتا مخترع بالنوسط برادران مون گل فیه فرانسوی دنباله معنی مخترع در جدول معنی مخترع به انگلیسی inventor (اسم)موجد ، جاعل ، مخترعingenious (صفت)ماهر ، با هوش ، دارای قوه ابتکار ، ناشی از زیرکی ، مبتکر ، دارای هوش ابتکاری ، مخترع معنی کلمه مخترع به عربی مخترعمبدع , مخترع مخترع را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران محمد-خ بوجود آورنده چیزی خاص شهریار آریابد در اوستا " کبادور kobador " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو . معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مقدس > از دین برگشته Sunflower > forebear آرتا > nigga دنیا > مفرد حوادث Sunflower > in the habit of احمد > interinsic یداله > ماهیت و هستی پارسا > پیچ نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FarhoodA.C.EرهگذرSuperSUپارسا حیدری علی باقریحیدریعاطفه موسوی فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند ضایع مکن تفکر امیز تحسین آمیز آیلین running nose present