مجحن

لغت نامه دهخدا

مجحن. [ م ُ ح َ ] ( ع ص ) گیاه کوتاه بی آب . ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). گیاه ضعیف کوتاه نابالیده از کم آبی. ( ناظم الاطباء ). گیاه کوتاه کم آب. ( از اقرب الموارد ). گیاه ضعیف و کوچک یا کوتاه کم آب. ( از محیط المحیط ).

مجحن. [ م ُ ج َح ْ ح ِ ] ( ع ص )تنگ گیرنده عیال خود را از فقر یا بخل. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). سخت گیرنده بر اهل و عیال از فقر و یا بخل. مُجَحِّن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجحن. [ م ُ ح ِ ] ( ع ص ) مُجَحِّن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مُجَحِّن شود.

پیشنهاد کاربران