مجج

لغت نامه دهخدا

مجج. [ م َ ج َ ] ( ع اِمص ) فروهشتگی کنج دهان. || رسیدگی انگور و پختن آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجج. [ م ُ ج ُ ] ( ع اِ ) زنبور انگبین. ( منتهی الارب ). کبت انگبین. ( ناظم الاطباء ). زنبور عسل. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مردان مست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مردمان مست. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران