96 1569 100 1 متالق معنی متالق در لغت نامه دهخدا متألق. [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص )برق درخشان. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برق تابان و درخشان. (ناظم الاطباء). || کسی که سر خود را بلند می کند و سرافرازی می نماید خصوصاً برای خصومت و ستیزگی و خیالات بد. || کسی که خود رازینت می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تألق شود.متألم را بخوانید. معنی متالق به فارسی متالقبرق درخشان متالم را بخوانید. متالق را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Mahsa bayrami > traffic sign parisa > aq نازی > غلتید نازی > رب جلیل نازی > بگسست Ahangari > Acceleration Partners صیدالی > صیدال مهدی کائینی > community نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته حمیدرضا دادگر_فریمانFarhoodامین آریاFigureDark Light محمد حاتمی نژادمحمدرضا ایوبی صانعپارسا میریوسفی فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته بگسست رب جلیل حی داور نگون اقبال بنده پروری Horrifying نام کره ای غلتید