چون طفل خرد کو شود از لوتها بزرگ
جسم صغیر من شد از اسرار من کبیر.
سوزنی.
تا چنو خر ز بهر پشماگندببرد گاو لوت و نقل و شراب.
سوزنی.
دی مرا حاجب امیر بخشم گفت رو کت امیر ندهد لوت.
انوری.
گه ز نان طفل می زن لوتهای معتبرگه ز سیم بیوه می خر جامه های نامدار.
کمال اسماعیل.
رو که بر لوت شکر نی برزدم کوری آن وهم کو مفلس بدم.
مولوی.
لوت خوردند و سماع آغاز کردخانقه تا سقف شد پر دود و گرد
دود مطبخ گرد آن پا کوفتن
ز اشتیاق و وجد و جان آشوفتن.
مولوی.
پیش او هیچ است لوت شصت کس کر کند خود را اگر گوئیش بس.
مولوی.
گفت نان و زاد و لوت دوش من میکشم از بهر قوت این بدن.
مولوی.
لوتش آورد و حکایتهاش گفت کز امید اندر دلش صد گل شکفت.
مولوی.
سایه رهبر به است از ذکر حق یک قناعت به ز صد لوت و طبق.
مولوی.
نیست لوت چرب تیغ و خنجر است جان بباید تافت چه جای سر است.
مولوی.
مرد گفتش گوشت کومهمان رسیدپیش مهمان لوت می باید کشید.
مولوی.
هم در آن دم آن خرک بفروختندلوت آوردند و شمع افروختند.
مولوی.
ذات ایمان نعمت ولوتی است هول ای قناعت کرده از ایمان به قول.
مولوی.
چون روان باشی روان و پای نه می خوری صد لوت و لقمه خوارنه.
مولوی.
شیرخواره کی شناسد ذوق لوت.مولوی.
و طعامهم [ ای اهل بلاد هرمز ] السمک و التمر المجلوب الیهم من البصرة و عمان و یقولون بلسانهم «خرما و ماهی ، لوت پادشاهی » معناه التمر و السمک طعام الملوک.( ابن بطوطه ).احمد ز ریاضت نشدت کشف بزن لوت
از اهل دل ار نیستی از اهل شکم باش.بیشتر بخوانید ...