لخلخ


معنی انگلیسی:
shuffle

لغت نامه دهخدا

لخلخ. [ ل َ ل َ ] ( ص ) بی گوشت. ضعیف. لاغر. ( جهانگیری ) :
مفخر تبریزیان شاه جهان شمس دین
فربه و زفتت کند گرچه که تو لخلخی.
مولوی.

فرهنگ معین

(لَ لَ ) (ص . ) لاغر، ضعیف .

فرهنگ عمید

ضعیف، ناتوان، لاغر.

گویش مازنی

/leKh leKh/ به آهستگی کاری را انجام دادن & صدایی که از تکان دادن چیزی در قوطی و ظرف پدید می آید - صدای تخم مرغ فاسد در هنگام تکان دادن

پیشنهاد کاربران

لِخ کشید
در گویش خراسانی به کشیدن پای افزار بر زمین هنگام راه رفتن گویند
اگر چه لِخ بکشد اشک روی گونه ی ما
مسیر نازکی از چشمه را به چاه کشد
لخ لخ کنان راه رفتن یعنی آهسته راه رفتن و کشیده شدن پا به زمین هنگام راه رفتن

بپرس