لخلخ. [ ل َ ل َ ] ( ص ) بی گوشت. ضعیف. لاغر. ( جهانگیری ) : مفخر تبریزیان شاه جهان شمس دین فربه و زفتت کند گرچه که تو لخلخی.مولوی.
/leKh leKh/ به آهستگی کاری را انجام دادن & صدایی که از تکان دادن چیزی در قوطی و ظرف پدید می آید - صدای تخم مرغ فاسد در هنگام تکان دادن
لِخ کشیددر گویش خراسانی به کشیدن پای افزار بر زمین هنگام راه رفتن گوینداگر چه لِخ بکشد اشک روی گونه ی مامسیر نازکی از چشمه را به چاه کشدلخ لخ کنان راه رفتن یعنی آهسته راه رفتن و کشیده شدن پا به زمین هنگام راه رفتن+ عکس و لینک