لب
(لُ بّ) [ ع . ] (اِ.) ۱ - خالص و برگزیده از هر چیزی . ۲ - مغز، مغز چیزی . ۳ - عقل . ج . الباب .
(لَ) [ په . ] (اِ.) ۱ - کنارة هر چیزی . ۲ - بخش بیرونی دهان . ، ~ چشمه بردن و تشنه برگرداندن کنایه از: رند و هوشیار و سیاست مدار بودن .
( ~ .) سیلی ، تپانچه ، کاج . ، تو ~ رفتن شرمسار شدن ، خجل شدن . ، ~تر کردن الف - سخن گفتن . ب - چیزی نوشیدن . ، ~گزیدن تأسف خوردن .
(لَ. بِ. لَ) (ص مر.) پر، مملو.
( ~ . پَ. زَ دَ) (مص ل .) سر ریز شدن .
( ~ . پَ دِ) (حامص .) شکستگی لبة چیزی .
( ~ . تَ. کَ دَ)(مص ل .) ۱ - کنایه از: آب آشامیدن . ۲ - (عا.) اشاره مختصر که به انجام کاری منجر شود.
( ~ . تَ دَ) (مص ل .) (عا.) سخن گفتن .
( ~ . چَ رِ) (اِمر.) نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم و وقت صحبت با یاران صرف کنند، شب چره ، تنقلات .
( ~ .) (اِمر.) قسمی کفش ستبر و خشن سربازی .
( ~ . خا) (اِمر.) عمل دریافتن سخن گوینده از روی حرکت لب هایش .
( ~ . دَ) (مص ل .) بوسه دادن .
(لَ. سَ) (ص مر.) ساکت ، خاموش .
( ~ .) (ص فا.) داغ .
( ~ .) ( ...