قلاوز

لغت نامه دهخدا

قلاوز. [ ق َ وُ ] ( ترکی ، اِ ) قلاووز :
تا به وصل نجیب منده رسم
آی قلاوزایت یلم قنده.
سوزنی.
آن رسول حق قلاوز سلوک
گفت الناس علی دین ملوک.
مولوی.
رجوع به قلاووز شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مقدمه لشکر ۲ - راهبر بلد دلیل راه : هر که در ره بی قلابدوزی رود هر دو روزه راه صد ساله شود . ( مثنوی . چا . خاور ۳ ) ۱۴۶ - مستحفظ اردو قراول : بی زحمت قلاوز خار ایدون کی دست می دهد گل گلزارش ۴ ? - جاسوس خبر گیر .

فرهنگ معین

(قَ وُ ) [ تر. ] (ص . ) ۱ - دلیل ، راهنما. ۲ - محافظ ، پاسبان .

پیشنهاد کاربران

ملمع تۆرکی - دری از شمس الدین تاج الشعرا محمدبن علی سمرقندی، �معروف به #سوزنیِ_سمرقندی شاعر قرن ششم هجری:
تا بە وصل - نجیب منده ریسـَم
اِی قىلاوۇز آیىت یۏلیم قانده
دیوان سوزنی، ص 87
این واژه فارسی است و پیش از انکه ترکان به ایران ایند در زبان عربی به صورت جلاوز ثبت شده - که همان گلآویز است و در پارسی معنی پیشرو ندارد بلکه معنی پاسبان دارد
بی زحمت قلاوز خار ایدون
کی دست می دهد گل گلزارش

بپرس