فک
( اسم ) در آمل و مازندران به گونه های مختلف بید اطلاق می شود .
[jaw] [پزشکی-دندان پزشکی] هریک از دو ساختار استخوانی در بیشتر مهره داران که تعیین کنندۀ حدود دهان است و
دندان ها در آن قرار دارند
متـ .
آرواره [ گویش مازنی ] /fak/ پوشالی که جهت مرغ و برای خواباندن آن و عمل جوجه کشی فراهم کنند & بید درخت بید & لانه ی پرندگان
[ گویش مازنی ] /fak aarden/ افسرده شدن
[maxilla, superior maxillary bone, supramaxilla, upper jaw, upper jaw bone] [پزشکی-دندان پزشکی] هریک از دو استخوان نامنظمی که بخش اعظم استخوان بندی قسمت میانی صورت را تشکیل می دهند و در ساختار کام و کف حفرۀ چشم و حفرۀ اشکی نقش دارند
متـ . بَرواره
[ گویش مازنی ] /feke ben/ چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
[ گویش مازنی ] /fake bend/ چشمه ای در جنب درازنوی کردکوی
[mandible, mandibula, inferior maxillary bone, lower jaw, lower jaw bone, lower maxilla, submaxilla] [پزشکی-دندان پزشکی] استخوان نعلی شکل متحرکی که بخش تحتانی استخوان بندی صورت و چارچوب استخوانی کف دهان را تشکیل می دهد
متـ . زیرواره
[retrognathic] [پزشکی-دندان پزشکی] 1. مربوط به پس رفتگی فک
2. دارای پس رفتگی فک
[ گویش مازنی ] /fake pele/ باد کردن زیر چشم
[ گویش مازنی ] /feke poost/ پوست بید
[prognathous, prognathic] [پزشکی-دندان پزشکی] ...