95 1540 100 1 فقیر/faqir/مترادف فقیر: بیچاره، بی نوا، تنگدست، تهی دست، بدبخت، درویش، سائل، غریب، کم بضاعت، گدا، محتاج، مسکین، مفلس، ندار، نیازمندمتضاد فقیر: غنیبرابر پارسی: تهیدست، تنگدست، تهی دست، گدا، مستمند، نیازمند معنی فقیر در لغت نامه دهخدا فقیر. [ ف َ ] (ع ص ، اِ) درویش که به اندازه ٔ کفایت عیال مال دارد یا درویشی که اندک چیزی دارد و قوت میسر باشد او را. ج ، فقراء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). درویش. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بی چیز. (یادداشت مؤلف ). گدا. بیچاره. نادار. (یادداشت مؤلف ). درویش که قوت و کفایت چند روزه ٔ عیال داشته باشد. مسکین. آنکه بسیار محتاج است و هیچ چیز ندارد. (غیاث از منتخب ) : برنگ و بوی بهار ای فقیر قانع شوچو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی.سعدی.مبادا که گنجی ببیند فقیرکه نتواند از حرص خامش بود.سعدی.نه بم دارد آشفته سامان نه زیربه آواز مرغی بنالد فقیر.سعدی.|| شکسته استخوان پشت. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر بینی بریده جهت رام شدن. || گو که نهال خرما نشانند در آن. ج ، فُقُر. || جوی گرداگرد نهال خرما. (منتهی الارب ). || چاههائی که یکی بسوی دیگری روان باشد. || زمین نرم که در آن چاهها برابر و مقابل کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دهانه ٔ کاریز و آب راهه ٔ کاریز. (منتهی الارب ).فقیر. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد، دارای 240تن سکنه. آب آن از چشمه ٔ فقیر و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).فقیر دهلوی را بخوانید. معنی فقیر به فارسی فقیردهلوی ( میر) شمس الدین ادیب و شاعر ( و. شاه جهان آباد ۱۱۱۵ ه ق. - ف. بین ۱۱۸۳ - ۱۱۸٠ ه ق . ) . وی مولف کتاب [ حدائق البلاغه ] است و دیوان او حدود ۷٠٠٠ بیت داشته . فقیر گاه خود را [ مفتون ] نامیده . وی در مراجعت از زیارت مکه در گذشت و بقولی بین هند و بصره در دریا غرق گردید.تنگدست، تهیدست، محتاج، درویش( صفت ) ۱ - تهیدست تنگدست محتاج ۲ - الف - کسی است که نیازمند بحق باشد و ذلت سوال را تنها در آستانه حق تحمل کند . ب - آن بود که طبعش از مراد خالی بود و لا یملک و لا یملک . جمع : فقرا (ئ ) .[جامعه شناسی] ← فقرزده فقیر گردیدنفقیر شدن . محتاج شدن فقیر مثالمانند زاهدان و فقرا خاک فقیر[depleted soil] [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] خاکی که براثر آبیاری یا بهره برداری بی رَویه حاصلخیزی خود را از دست داده باشد غار فقیرده کوچکی است از دهستان باهو کلات بخش دستیاری شهرستان سراوان . ۲٠ هزارگزی خاوری دستیاری - کنار راه باهو کلات به ریمیدان سکنه ۴۵ تن . فقیر کردن را بخوانید. معنی فقیر در فرهنگ معین فقیر (فَ) [ ع . ] (ص .) تهیدست ، تنگدست . معنی فقیر در فرهنگ فارسی عمید فقیر۱. تنگ دست، تهیدست.۲. فاقد امکانات: شهرستان فقیر.۳. (تصوف) سالک. فقیر در دانشنامه اسلامی فقیرگدا آن است که: دنیا از او دست برداشته، و فقیر آن است که: او دست از دنیا برداشته است.گدا کسی دیگر و فقیر کسی دیگر است. گدا آن است که: دنیا از او دست برداشته، و فقیر آن است که: او دست از دنیا برداشته است. و از برای فقیر، شرایطی است که: چنانچه فقیر به آنها متصف باشد فضیلت فقر از برای او خواهد بود.وظایف فقیربه علت تفاوت گدا و فقیر، برخی امور بر فقیر سزاوار است که در روایات اشاره شده است.← راضی بودن به فقر ۱. ↑ غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۷۸.۲. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۱۳۳. ...فقیرفقیر یا مسکین از نگاه فقهی کسی است که توان تامین مخارج سال خود و خانواه اش را ندارد. این واژه در ادبیات قرآن و روایات و منابع اخلاقی و عرفانی تعریفهای متفاوتی دارد.در تقسیم بندی کسانی که استحقاق زکات را دارند دو واژه فقیر و مسکین با هم تعریف شده اند؛ اما بین این دو تفاوت وجود دارد. از نظر برخی فقها فقیری که از نسل هاشم جد پیامبر باشد، نمیتواند از غیر سید زکات واجب دریافت کند.فقیر و مسکین که در فقه از جمله مستحقهای دریافت زکات دانسته شده اند، کسی است که در تامین مخارج سالیانه خود و خانواده اش ناتوان است.فقیرمعنی فَقِيرٌ: فقير - تهيدست- نيازمند - محتاجمعنی مِسْکِينِ: فقير و بيچاره (کلمه مسکين به معناي کسي است که از فقير بدحالتر باشد به عبارت ديگر فقير با برطرف شدن نيازش ديگر فقير نيست و چه بسا غني شود ولي مسكين كسي است كه حتي اگر نيازش را بر طرف كنند باز هم طولي نمي كشد كه محتاج مي شود يا در همان دم ازجهت ديگر م...معنی مَسَاکِينَ: فقيران و بيچارگان - مسكين ها (کلمه مسکين به معناي کسي است که از فقير بدحالتر باشد به عبارت ديگر فقير با برطرف شدن نيازش ديگر فقير نيست و چه بسا غني شود ولي مسكين كسي است كه حتي اگر نيازش را بر طرف كنند باز هم طولي نمي كشد كه محتاج مي شود يا در همان...معنی مَتْرَبَةٍ: خاك (ذَا مَتْرَبَةٍ :خاك نشين - ... فقیر اصطهباناتی علی را بخوانید. فقیر در دانشنامه آزاد پارسی واژه ای عربی، در اصل به معنای نادار و تهی دست، از ریشۀ فقر (نداری، تهی دستی) این واژه تدریجاً تحول یافت و بر وسعت معنایش افزوده گشت و علاوه بر مفهوم نیاز مادی بر نیازهای معنوی نیز دلالت پیدا کرد. در اصطلاح صوفیه، آن کس که به اختیار ترک دنیا کند، چه از بیم بازخواست در روز حساب، چه از بهر ثواب و چه به جهت آسایش خاطر، فقیر گویند. صوفیه فقر را هدایت تصوف و از مقامات آن می شمارند و عقیدۀ خود را به سخن منسوب به پیغمبر (الفقر فخری) مستند می سازند و فقر واقعی را نه تنها ترک مال، که ترک میل و رغبت به غنا می دانند و فقیران واقعی را دارای زهد و مقام صدیقان و رسم ایشان را تشّبه و تقلید از پیامبران و اولیا می دانند. در هندوستان پارسایان و ریاضت کشان هندو را فقیر می خوانند؛ امّا همچنان که در ایران در تداول عامه گدایان را فقیر یا درویش هم می گویند، در هند، شعبده بازان دوره گرد چنین عنوانی دارند. در نزد مسیحیان، شهسواران معبد نیز خود را «فقیر مسیح» می دانستند. فقیر در جدول کلمات فقیررامق, ژبکوک فقیر شدنفلاس فقیر و بی بضاعتتنگدست, تهیدست فقیر و بی چیزبینوا فقیر و بینوانادار فقیر و مستمندندار فقیر و ناداربینوا فقیر و ندارمستمند فقیر | بی بضاعتتهیدست دنباله معنی فقیر در جدول معنی فقیر به انگلیسی dervish (اسم)درویش ، فقیرfakir (اسم)فقیرhave-not (اسم)فقیرpoor (صفت)نا سازگار ، فرومایه ، پست ، غریب ، بی پول ، محتاج ، فقیر ، بی چاره ، فرومانده ، نا مرغوب ، بی نوا ، معدود ، ناچیز ، دون ، لات ، مستمند ، ضعیف الحالpenurious (صفت)خسیس ، بی قوت ، فقیر ، تنگ چشمneedy (صفت)محتاج ، فقیر ، نیازمند ، مستمند معنی کلمه فقیر به عربی فقیرفقير فقیر کردنافقر فقیر را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران محمدجواد با اقتباس از آیه 15 از سوره فاطر، به هر یک از راهروان و سالکان طریقت "فقیر" یا " درویش" اطلاق میشود. "یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" ای مردم شما فقیر (درویش) به خداوند هستید و خداست که دارا و ستوده است. امیرعباس این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:دوژیسنا (دوژیس از اوستایی: دوچیثرَ= فقر + «نا»)دایدنا dãydnã (داید از سنسکریت: داریدرْیَ= فقر + «نا»)دورْگنا durgnã (دورگ از سنسکریت: دورگَتی= فقر + «نا»)هِژارنا (هِژار= فقر؛ کردی + «نا»)آرتین (سنسکریت: اَرتهین)آکیم (سنسکریت: اَکیم چَنا)آدْنیا ãdnyã (سنسکریت: اَدهَنیا)کیناش (سنسکریت: کیناشَ)نیرار (سنسکریت: نیرَرتهَ) Dariush نادار ایلول ندار ٫تنگدست داوود بک لا قبا افشین اشکبوسی اسمان جل آراز فرشباف رعیت حمیدرضا دادگر_فریمان بیچاره، بی چیز، بی نوا، تنگدست، تهیدست، ندار، گدا، مفلس،مسکین،مستمند، بدبخت، درویش، سائل، غریب، کم بضاعت، محتاج، نیازمند ایرزاد فقیرواژهء بینوا نمی تواند برابر درست و مویینی ( دقیقی) از فقر باشد ، چون :مینهء اَسلی واژهء : بینَوابینَوا : بی- نَ- وابی = بدون ، نانَ یا نِ = پیش وند به سوی پایینوا = کوتاه شدهء : واک در پژواک ، واکه کوتاه شدهء : واز در آواز کوتاه شدهء : واژ در واژه کوتاه شدهء : واج کوتاه شدهء : واق، واغ در واق واق سگ ( یا وَق) کوتاه شدهء : واخ در آخ و واخ هم ریشه با : voice , voteمینهء یکم ِ وا : سِدا ، نِدا ، سوت ، صوت( اَرَبیدهء سوت)مینهء واج به واج بینوا = نَدارَندهء سِدای پایینفهمیدهء( مفهوم) بینوا = کسی که از خانه اش سدای خُنیا یا موسیقی آرامش بخش ( نِوا = سدای آهسته و زیر) شنیده نمی شود بنابراین : بی نِ وا ، است ، یَنی ( یعنی) شاد و خوش نیست.در بارهء واژه ء مُست در مُستمَند باید بیش تَر پَژوهیده شود.واژه های شایسته در برابر فقیر :تَنگ دَست ، تُهی دَست ، نَدار ، نادار ، بی چیز ، گِدا ، نیازمند ( نی- آز- مَند : کسی که آز ندارد ، ینی آنچه میخاهد از روی آز و بیش خاهی ( زیاده خواهی) نیست بلکه از روی نی آز یا ناآز یا بی آزی است )واژهء اَرَبیدهء مُفلِس ( در ریختار مُفعِل مانند : مُبصِر ، مُخبِر ...) = کَسی که فَلس ( پول) ندارد، بی پول( فَلس واژه ای پارسی و هم ریشه با فَلس = پوست ماهی؛ پولک = پوست ماهی ؛ پولکی = گونه ای آب نبات و پَرد( فَرد) پول دوست ؛ پول = اَرز ، نرخ ، میانگر داد و ستد فیلم = film نوار نازک و تلق مانند)با دانش ریشه شناسی می توانیم به نام گذاری واژه ها در فرهنگ های گوناگون انسان ها ( هومَن ها) پِی ببریم و با واژه های فرهنگ خودمان هم آشنا شویم و خود را برای زبان دانشورانه ( عِلمی) آماده سازیم. معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Sunflower > Exchange وحید > outweigh Rozhan Khanjany > lifeboat HBTRILL > پا بر جا پارسا آقاسی > brainfuck وحید > outdoor pursuits Figure > human پارسا آقاسی > brainfuck نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمدرضا ایوبی صانعرهگذرپارسا حیدری Dark Light FarhoodA.C.Eحمیدرضا دادگر_فریمانsamir_8203 فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته قوی رایی binoculars ناپذیر رزمندگان تحسین آمیز shet همی دار نام کره ای