فعالیت

/fa~~Aliyyat/

مترادف فعالیت: پرکاری، تلاش، جدیت، سخت کوشی، کار، کوشش، مشغله

برابر پارسی: تلاش، تکاپو، ناآرامی، پرکاری، کار و جنبش، کُنشگری، کنش وری، کوشش، کوشندگی

معنی انگلیسی:
activity, agency, energy, pursuit, set-to

لغت نامه دهخدا

فعالیت. [ ف َع ْ عا لی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) کوشش. ( فرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت به خرج دادن ؛ کوشیدن. کوشش کردن. ( ازفرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت داشتن ؛ کوشش کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- فعالیت کردن ؛ کوشیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کوشش : فعالیتهای پارلمانی یا فعالیت به خرج دادن . کوشش کردن .

فرهنگ معین

(فَ یَّ ) [ ازع . ] (مص جع . ) کوشش .

فرهنگ عمید

۱. کاروکوشش بسیار، پرکاری.
۲. عمل به کار

فرهنگستان زبان و ادب

[فیزیک] ← آهنگ پرتوزایی

دانشنامه آزاد فارسی

فعّالیّت (activity)
در فیزیک، تعداد ذرات گسیل شده در هر ثانیه، از یک منبع پرتوزا. این اصطلاح به منظور توضیح میزان پرتوزایی یا خطر بالقوۀ آن منبع به کار می رود. یکای فعالیت بکرل (Bq) است که از نام هانری بکرل، فیزیک دان فرانسوی، گرفته شده است.

مترادف ها

actuality (اسم)
امر مسلم، فعالیت، واقعیت

acting (اسم)
بازیگری، کفیل، فعالیت، ایفای نمایش، کاری، جدیت

activity (اسم)
کار، فعالیت، کنش وری، اکتیو ایی، چابکی، زنده دلی

stir (اسم)
فعالیت، حرکت، جنبش

فارسی به عربی

تحریک , حقیقة , نشاط

پیشنهاد کاربران

فعالیت ؛کار. فعال: کاری. فعل. کار هرچند پایهء همه پیله است.
پرکاری ، تلاش ، جدیت ، سخت کوشی.
🇮🇷 همتای پارسی: ژیرایی 🇮🇷
( افزون بر کنشگری، واژه ژیرایی همتای پَرسون برای فعالیت است )
کارکرد و یا کار
۱ - یک فاعل در فعلش فعالیت می کند. ( در پارسی چیست؟ )
۲ - یک عامل در عملش عمالیت می کند. ( در پارسی چیست. )
ترجمه کنید.
پویایی، پویندگی، پویشوری
کارکرد ، کار
Activity
Action
فَعالیَت
تَکاپو ، تَکاپویی ، کارایی ، کارازی ( کار - آز - ای )
ریختارِ فَعّال دَر زَبانِ اَرَبی نِشان دَهَنده یِ بیش کاری وَ بَس اَنجامی کَسی اَست که آن کار را بِسیار می کُنَد وَ به این گونه مینه یِ پیشه یِ آن کَس را یافته اَست ، با اَفزودِگیِ - ایت اَز رویِ آن نام واژه یِ دیگَری بَر ساخته می شَوَد که آن کار را می شِناسانَد ، نامِ پیشه ها به زَبانِ اَرَبی وَ دَرآمَده به پارسی اَز رویِ ریختارِ فَعّال :
...
[مشاهده متن کامل]

بَقّال = خوار و بار فُروش
قَصّاب = گوشت فروش
بَزّاز = پارچه فُروش
خَرّاز = خِرت و پِرت فُروش
خَطّاط = خوش نِویس
نَقّاش ، رَسّام= خوش نِگار ( نِگارگَر ، نِگارَنده ، نِگارِشگَر )
حَرّاف = پُرگو
عَطّار = داروگَر ، دارو فُروش ، داروساز
خیّام = چادُردوز
نَدّاف = پَنبه زَن
نَطّاق = سُخَن ران
رَزّاز = بِرِنج فُروش
رَقّاص = دَست اَفشان ، پای کوب ، وَشتار ، رَخسَنده
رَمّال = پیش گو ( با ریگ / شِن / سَنگ ریزه= رَمل )
دَلّاک = کیسه کِش
دَبّاغ = پوستگَر ، دِرَفشگَر
خَبّاز = نانوا ، نان پَز
قَنّاد = شیرینی پَز
کَذّاب = بِسیار دُروغ گو ، دُروغ وَند
کَفّاش = کَفشگَر ، کَفش دوز ، مُوزَه گَر ، پای اَفزار ساز
خَیّاط = دوزَنده ، جامه دوز
حَمّال = بارکِش ، باربَر ، کولبَر ، پُشته بَر ، پُشت بَر
عَلّاف = اَسپَست فُروش ( اَسپَست = عَلَف ، عُلوفه )
عَلّام ( عَلّامه ) = دانا ( عالِم = دانِشمَند، دانَنده )
عَکّاس = رُخش گیر ، رُخشگَر ( اَخشگَر )
طَنّاز = تَن ناز گَر ، نازگَر
طرّاح = پیش اَنداز ، پیش داز ، فَراداز ، فُروداز
پیش اَفکَن ، پیش کَن ، فَراکَن ، فُروکَن
پیش نِه ، فَرانِه ، فُرونِه
پیش یاز ، پیش آز ، فَرازه، فَرایاز ، فُرویاز

Activity
کارکرد
کنشگری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس