96 1616 100 1 غنبه معنی غنبه در لغت نامه دهخدا غنبة. [ غُم ْ ب َ ] (ع اِ) دایره ٔ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین. ج ، غُنَب. (منتهی الارب ). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح. (از اقرب الموارد).غنبه. [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب. (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن. (انجمن آرا) (آنندراج ).غنبول را بخوانید. معنی غنبه در فرهنگ فارسی عمید غنبهبانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر. غنبه را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها ماریا > place back گلی > ماهانا 🦥Moonlight > access فرنوش > تاب آوری Reza > arranged طناز > I don't give a fuck مصطفی امیرجانی > bona fide Soran amini > رئکو نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته سارافرجپورمحمد حاتمی نژادزینب زرمسلک نادیاDark Light عاطفه موسویعلی باقریヴァヒド فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای یک غازی نگریست شن زار رهی برگشود دانش بیندوزم کورش کائنات