96 1566 100 1 غایب گشتن معنی غایب گشتن در لغت نامه دهخدا غایب گشتن. [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پنهان شدن : دمنه چون از چشم شیر غایب گشت شیر تأملی کرد. (کلیله و دمنه ).وین طرفه تر که تا دل من در کمند تست حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای.سعدی (بدایع).غایب کردن را بخوانید. معنی غایب گشتن به فارسی غایب گشتن( مصدر ) ۱ - ناپدید شدن پنهان شدن ۲ - در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن . غایبانه را بخوانید. غایب گشتن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مسعود خواجه وندی > last ditch effort علی > مرز و بوم H > فایق Anis > Further Pr.Sh > thousands of A.C.E > Take the flak فیلیس فاگ > گوز A.C.E > Get the flak نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FigureFarhoodامین آریاپارسا میریوسفیمحمد حاتمی نژادヴァヒドDark Light حمیدرضا دادگر_فریمان فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای بگسست نگون اقبال طبل غازی صحنه نبرد یک غازی غلتید عجل الله تعالی فرجه