من خودم با ابزار پزشکی میام
کافی زایمان دردش که شروع شد خبرمون کنی
فوبی زایمان داره
کار تو نیست خواهر
عمل. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) کار کردن. ( منتهی الارب ) . کار کردن و انجام دادن و ساختن. ( از اقرب الموارد ) . || مبالغه نمودن در رنج و آزار کسی : عمل به العِمِلّین َ، او العِمْلین َ، او العُمَلین َ؛ مبالغه نمود در رنج و آزار او. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || نیک کارکن و هوشیار گردیدن ناقه. ( از منتهی الارب ) . �عَمِلة� بودن ناقه. ( از اقرب الموارد ) . رجوع به عَمِلة شود. || پیوسته درخشیدن برق. ( از منتهی الارب ) . ادامه یافتن برق. ( از اقرب الموارد ) . || شتافتن. || سعی و کوشش کردن : عمل علی الصدقة؛ سعی و کوشش کرد در فراهم آوردن و جمع کردن صدقه. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) . || حاکم گشتن بر شهری : عمل لفلان علی البلد؛ از جانب فلان بر شهر حاکم بود. ( از اقرب الموارد ) . || پیدا کردن کلمه ای اعراب را بر کلمه دیگر. ( منتهی الارب ) . بوجود آوردن کلمه ای نوعی از اعراب را در کلمه ای دیگر. ( از اقرب الموارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
عمل. [ ع َ م َ ] ( ع اِ ) کار. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) . هر کار و فعلی که بعمد و بقصد از حیوانی سر زند. ( از اقرب الموارد ) . ج ، أعمال. کار و کردار و فعل. ( ناظم الاطباء ) . کنش. آنچه از آدمی سر زند از کار نیک و بد : آن پاکروح را بود از عملهای نیکو و خلقهای پسندیده آنچه بلند سازد درجه او را در میان امامان صالح. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
قول چون روی بود زیر نقاب ای بخرد
به عمل باید از این روی گشادنت نقاب.
منبع. لغت نامه دهخدا
کرده
عمل یعنی انجام دادن
مانند این جمله⬇️
عمل پادشاهان چون سفر دریاست
روند
حرکت
ریشه کلمه �عمل� در زبان عربی و فارسی یکسان است. این کلمه از حروف ریشه ای ع - م - ل ( ʿ - m - l ) تشکیل شده است. به همین دلیل، تعیین اینکه این کلمه در کدام زبان اول وجود داشته، دشوار است.
عربی: کلمه �عمل� در عربی از فعل �عَمِلَ� ( ʿamila ) گرفته شده که به معنای �انجام دادن� یا �عمل کردن� است.
... [مشاهده متن کامل]
فارسی: کلمه �عمل� در فارسی برگرفته از فارسی باستان است که آن هم دارای همان ریشه ع - م - ل ( ʿ - m - l ) است.
از آنجا که هر دو زبان دارای ریشه مشترک هستند، به طور قطع نمی توان گفت کدام زبان بر دیگری تأثیر گذاشته است. به احتمال زیاد هر دو از یک نیای مشترک در خانواده زبان های آفروآسیایی نشأت گرفته اند.
واژه عمل
معادل ابجد 140
تعداد حروف 3
تلفظ 'amal
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، اسم مصدر ) [عربی، جمع: اعمال]
مختصات ( عَ مَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'amal
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
🇮🇷 همتای پارسی: وَرز 🇮🇷
سلیم
عمل: انجام دادن
عملیه
عملیات: اوپریشن ( قصابی )
عَمَل:
١. کار، کردار، رفتار، کنش
٢. ( پزشکی ) جَرّاحی، کاردپزشکی، تَنشکافیِ درمانی / بیمار، بیمارشکافی، بازسازیِ پزشکی
عمل: کردار.
عمل کردن: کردار کردن.
ذهب: رفتار.
ذهب کردن: رفتار کردن.
گفتار نیک، رفتار نیک، پندار نیک.
همینگونه تبدیلش کنیم درست است؟
رفتار
عمل کردن= رفتار کردن
[ کَردن: کَریدن: کَشتن یا کِشتن ] ( مص ل م )
= [ عمل و عمول ]
کردن و کریدن: عمل.
کشتن: عمول.
تفاوت فعل و عمل: فعل به کار جزئی و لحظه ای مربوط می شود که به سرعت انجام شود اما �عمل� یک کار استمراری و همراه با برنامه ریزی قبلی است
عمل یا کنش مقابل عکس العمل یاواکنش است کنش یعنی عمل ابتدایی و آغازین یا همان علت، ولی واکنش یعنی جواب و اتفاقی که بخاطر کنش و در ادامه ی کنش روی
می دهد یا همان معلول.
کنش ، آنچه از کسی سر بزند .
ورزه= مهارت، عمل، کارکرد، کنش، کردار، کار
ورزیدن= عمل کردن
ورزیک= عملی
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
کارکرد
برابر پارسی واژه ( عمل کردن ) ، واژه ( وَرزیدن ) است.
برابر پارسی واژه ( عمل ) ، ( وَرزه ) می باشد.
برابر پارسی واژه ( عملی ) ، ( وَرزیک ) می باشد. ( ورز/یک ( پسوند صفت ساز مانند باریک، تاریک و. . . ) .
یک پله بالاتر از اقدام است، عینی است.
کنش
انجام کار
دهکده ی تابع یک شهرستان. ( فرهنگ معین ) سِبِه شهری است در میان بیابان؛ میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است. ( حدودالعالم ص 129 )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)