95 1627 100 1 عفز معنی عفز در لغت نامه دهخدا عفز. [ ع َ ](ع مص ) بازی کردن مرد با اهل خود. || خوابانیدن شتر را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).عفز. [ ع َ ] (ع اِ) چهار مغز مأکول که خورده شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جوز و گردو. (ناظم الاطباء). عَفاز. (اقرب الموارد). رجوع به عفاز شود.عفزة را بخوانید. عفز را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها نادیا > Chemokines h. k > مچیسک پریسا یاری نژاد > سیجاک یه پسر > پاق پوریا رجب زاده > پوریا خانم مظفری > اهورا غزل > عقبی خانم مظفری > اهورا نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته حسن پاپیسارافرجپورموسیFigureDark Light محمد حاتمی نژادFarhoodعلی باقری فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته لرکی فارس حسنا یک غازی نام کره ای لر زراسوند بند گران