طلبکار

/talabkAr/

مترادف طلبکار: بستانکار، داین، وامخواه طلب خواه | اسم بستانکار، داین، وامخواه طلب خواه

متضاد طلبکار: بدهکار، مدیون | بدهکار، مدیون

برابر پارسی: بستانکار

معنی انگلیسی:
creditor

لغت نامه دهخدا

طلبکار. [ طَ ل َ ] ( ص مرکب ) داین. غریم. بستانکار. وام ده. وام خواه. کسی که پول یا کالائی از دیگری باید به او برسد. || طلبنده. خواهان و آرزومند. زغبوت. ( منتهی الارب ). خواستار :
روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من
صد راه رسول آمده بودی و طلبکار.
فرخی.
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیده ام کیمیاگر عجول.
سعدی.
طلبکار خیر است و امیدوار
خدایا امیدی که دارد برآر.
سعدی.
به دیدار وی زی سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم.
سعدی.
که و مه طلبکار عمرند و بس
کسی را به مردن نیاید هوس.
امیرخسرو.

فرهنگ فارسی

بستانکار، کسی که پول یاکالائی ازکسی طلب دارد، به معنی خواهان، خواستار
۱ - کسیکه پول یا کالایش نزد دیگری باشد و باید بدو بر گرداند این بستانکار وامخواه . ۲ - طلبنده خواهان خواستار.

فرهنگ معین

(طَ لَ ) [ ع . ] (ص فا. ) بستانکار.

فرهنگ عمید

۱. کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد، بستان کار.
۲. [قدیمی] خواهان، خواستار: طلب کار باید صبور و حمول / که نشنیده ام کیمیاگر عجول (سعدی۱: ۱۰۵ )، که ومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو: لغت نامه: طلب کار ).

مترادف ها

creditor (اسم)
ستون بستانکار، طلبکار، بستانکار

فارسی به عربی

دانن

پیشنهاد کاربران

بستانکار
داین. . .
وامخواه. . .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی عبدالصمد. دیگری دوشش نمد. . ( پالان )
یکی به یک امضاء شهرهاراجابجامیکرد.
منت ی نداشت. . .
دیگری ناکرده کار.
طلبکارازهمه. . .
بستانکار. . .
طلبدار
خواسته خواه
داین . مدیون . .
برعکس بدهکار. رجوع شود به "بدهکار"
مدیون - کسی که طلب دارد
بدهکار - مدیون - بستانکار

بپرس