97 1572 100 1 طائفه/tA'efe/برابر پارسی: تیره، تبار، خاندان معنی طائفه در لغت نامه دهخدا طائفة. [ ءِ ف َ ] (ع اِ) تأنیث طائف. پاره. گروه از هر چیزی. الشباب شعبة من الجنون ؛ ای طائفة منه. (منتهی الارب ). رجوع به «شعبه » شود. || از یک ببالا یا کمتر از هزار. (منتهی الارب ). || دو مردیا یک مرد. پس به معنی نفس باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گروه مردم. (غیاث اللغات از منتخب ). گروه. دسته. تیره. جماعت : ودّت طائفة من اهل الکتاب. (قرآن 62/3)؛ یعنی خواستند جماعتی از اهل کتاب. (تفسیر ابی الفتوح رازی ). و قالت طائفة؛ یعنی گفتندگروهی ، و جماعت را برای آن طائفة خوانند تشبیها بالرفقة الطائفة فی الاسفار. (تفسیر ابی الفتوح ، آل عمران آیه ٔ 65). || آنان که در رای دین یکی بوده و از دیگران ممتازند. ج ، طوایف : از عراق گروهی را با خویشتن بیاورده بودند... و ایشان را میخواستند بروی استادم بر کشند... و آن طائفة از حسد وی هر کسی نسختی کرد. و شرم دارم که بگویم بر چه جمله بود. (تاریخ بیهقی ). خلعتهای تاش و طاهر و طائفه ٔ که بجنگ گوهر آگین شهر رفته بودند... بفرستیم. (تاریخ بیهقی ).سخن حکمتی از حجت بپذیری گر تو از طایفه ٔ حیدر کرّاری.ناصرخسرو.هر طایفه ای بمن گمانی دارندمن ز آن خودم هر آنچه هستم هستم.خیام.و چون یکچندی بگذشت و طائفه ای از امثال خود را در مال و جاه بر خویشتن سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. (کلیله و دمنه ). بدانکه هر طائفه ای را منزلتی هست. (کلیله و دمنه ). هر طائفه ای که دیدم در ترجیح دین خویش سخنی میگفتند. (کلیله و دمنه ). بیهقی چون بسر حد ولایت فارس رسید، طائفه ای از لشکر عضدالدوله بخدمت او رفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290). طائفه ای از جهة متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی از آن نهاده. (گلستان ). وقتی در سفر حجاز طائفه ٔ جوانان صاحبدل همدم من بودند. (گلستان ). با طائفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان ). || طائفة من اللیل ؛ پاسی از شب. پاره ای از شب. || ناحیه. || جانب چیزی. (منتهی الارب ). || کاو کرانی که در خرمن بود. (مهذب الاسماء) .طائفی را بخوانید. معنی طائفه به فارسی طائفه۱ - مونث طایف . ۲ - جماعتی از مردم دسته گروه . ۳ - پارهای از چیزی جمع : طایفات ( طائفات ) طوایف ( طوائف ) .تانیث طائف پاره یا جانب چیزی طائفه قلندر زائیدهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل طائل را بخوانید. طائفه در دانشنامه اسلامی طائفهمعنی طَائِفَةٌ: طائفه - جماعتي از انسانها (طائفه به معناي جماعتي از انسانها است و گويا بدين مناسبت جماعتي از انسانها را طائفه ناميدهاند ، که عرب قبل از آنکه به زندگي شهرنشيني برسند ، شعبه شعبه و قبيله قبيله بودند و هر قبيلهاي در گوشهاي از بيابان زندگي ميکردند ، تابس...معنی طَّائِفَتَانِ: دو طائفهمعنی طَّائِفَتِيْنِ: دو طائفهمعنی بَيَّتَ: شب نشینی کرد (از کلمه بيتوته به معناي ادراک شب است چه باخواب همراه باشد و يا نباشد مراد از بيتوته در شب در حال سجده و حال ايستاده در عبارت "وَﭐلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِيَاماً "اين است که : شب را به عبادت خدا به آخر ميرسانند و در ع...ریشه کلمه: طوف (۴۱ بار)«طائِفَةٌ» از مادّه «طواف» به معنای حرکت دور چیزی است، و از آنجا که در گذشته برای مسائل ایمنی و امنیتی، به صورت دسته جمعی، مسافرت می کردند، واژه «طائِفَة» بر آنها اطلاق شد، سپس به هر گروه و جمعیتی «طائِفَة» گفتند.طائی (ابهام زدایی) را بخوانید. طائفه را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها SinaS > spill the beans علی بهجو > بدل Figure > Vichyssoise فرهاد اسدی > په خشان SinaS > broil امیررضا خوان اول > سوه پارسا میریوسفی > cut کاربر آبادیس > overstretch نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته حمیدرضا دادگر_فریمانپارسا میریوسفیFarhoodمحمدرضا ایوبی صانعامین آریاDark Light محمد حاتمی نژادFigure فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای یک غازی نگون اقبال عجل الله تعالی فرجه صحنه نبرد بگسست غلتید طبل غازی