ضراط
لغت نامه دهخدا
ضراط.[ ض ُ ] ( ع مص ) تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). گوز زدن. باد رها کردن از شکم. ( مهذب الاسماء ).
ضراط. [ ض َرْ را ] ( ع ص ) تیزدهنده. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. = ضرطه
تیز دهنده.
پیشنهاد کاربران
ضراط. [ ض ُ ] ( ع اِ ) تیز. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . آواز تیز. ( منتهی الارب ) . ضِرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. ( غیاث ) ( آنندراج ) . بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی. ( دهار ) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. ( جهانگشای جوینی ) .
... [مشاهده متن کامل]
ضراط. [ ض ُ ] ( ع مص ) تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . گوز زدن. باد رها کردن از شکم. ( مهذب الاسماء ) .
ضراط. [ ض َرْ را ] ( ع ص ) تیزدهنده. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
ضراط. [ ض ُ ] ( ع مص ) تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . گوز زدن. باد رها کردن از شکم. ( مهذب الاسماء ) .
ضراط. [ ض َرْ را ] ( ع ص ) تیزدهنده. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا