ساگ

لغت نامه دهخدا

ساگ. ( اِ ) ساج معرب آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و آن درختی است بزرگ با چوب سیاه و محکم و سنگین و خوشبو و گرانبها، شبیه آبنوس و آن را در بناها و ساختن کشتی و اثاث خانه و تعبیه داروها بکار میبردند. رجوع به ساج شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) درختی است زیبا از تیره شاه پسند دارای برگهایی پهن کامل متقابل که در سطح تحتانی رگبرگهایش کاملا برجسته و نمایانند . گلهایش منظم و دارای آرایش گرزن و خوراکی است . چوب این درخت بسیار مرغوب و مقاوم است و در ساختمان کشتیها بکار میرود دلب هندی .

فرهنگ معین

[ معر. ] (اِ. ) نوعی خورشت مانند آش که بیشتر در مازندران متداول است .

فرهنگ عمید

= ساج٢

گویش مازنی

/saag/ کنایه از: گرسنگی

پیشنهاد کاربران

ساگ: افراشته، ایستاده؛ پایه، ساق؛ و از این رو دارای چیم تندرست، و شاداب نیز شده است، چه ما هنوز هم در گفتگو یا پرس و جوی درباره تندرستی، می پرسیم تندرست است یا خوابیده ( بیمار ) است؟ و هنگام سخن گفتن از تندرستی از سرپا بودن سخن می گوییم. از سویی ما یک واژه راهنما مانند ساقه ( ساگَگ یا ساگَک ) را داریم که نشانگر هستی بون ساگ - می باشد که نباید با بون ساز - یکسان گمان شود.
...
[مشاهده متن کامل]

ساگیتَن یا ساگیدَن ( ساگ - ) : افراشتن، ایستاندن، بر پا کردن
ساگدار: افراشتنی، ایستاندنی، بر پا کردنی
ساگین: ساگدار
ساگیک یا ساگیگ: ساگدار؛ بسته به ساگیدَن
ساگیدار یا ساگیتار: افرازنده، ایستاننده، بر پا کننده
ساگاک یا ساگاگ: ساگیدار
ساگان: ساگیدار
ساگیر: ساگیدار؛ به گمان می رسد که این واژه به ساغر دگرگونی یافته است که به میمَک ( ظرف می ) گفته می شود.
ساگیشن: ساگیدن
ساگیشنیک یا ساگیشنیگ: ساگیدنی؛ ساگیدار؛ بسته به ساگیدن
ساگیشنیه: ساگیدن
ساگیشنیها: با ساگیدن
ساگَک یا ساگَگ: ساگیدار، ساقه؛ ابزاری برای افراشتن، ابزاری برای بر پا کردن، ابزاری برای ایستاندن
ساگینَک یا ساگینَگ: ابزاری برای ساگیدن
پَدیشساگ: ابزاری برای ساگیدن
ساگیت: افراشت، بر پا کرد، ایستانید؛ افراشته شده، بر پا کرده شده، ایستانیده شده
ساگیتَک یا ساگیتَگ یا ساگیدَک یا ساگیدَگ: بر پا کرده، افراشته، ایستانیده؛ بر پا کرده شده، افراشته شده، ایستانیده شده

به رای من واژه ساگ به چیم ( معنی ) ایستاده و افراشته است و از این رو به چیم دویُم تندرست و شاداب و سرپا نیز به کار رفته است چرا که آن کسی که بیمار است می خوابد و سر پا نمی ایستد. همین خوابیدن و سر پا ایستادن نیز هم اکنون در جای جای میهنمان برای پرسیدن یا سخن گفتن درباره تندرستی کسی به کار برده می شوند. این واژه در ساقه ( ساگَگ یا ساگَک ) هم به کار رفته است که باز هم مانند ساگ ( ساق ) پای مردمی، اندام گیاهی ایستاده و افراشته است. هستی واژه ساگَگ نشانه بن ساگ - می تواند باشد و اگر چنین بینگاریم خواهیم داشت:
...
[مشاهده متن کامل]

ساگیتَن یا ساگیدَن ( ساگ - ) :
ساگدار:
ساگین:
ساگیتار یا ساگیدار:
ساگاگ یا ساگاک؛
ساگان:
ساگیشن:
ساگیشنیک یا ساگیشنیگ:
ساگیشنیه:
ساگیشنیها:
ساگَک یا ساگَگ:
ساگینَک یا ساگینَگ:
پَدیشساگ:
ساگیتَک یا ساگیتَگ یا ساگیدَک یا ساگیدَگ:
اکنون باید دانشجویان و دوستاران زبان پهلوی بکوشند تا واژگان با چیم های بالا در چارچوب این واژگان بررسی کنند. می دانیم که این بون شاید به ساق - دگرگونی یافته باشد و یا در آذربایجان ساغ و شاید ساه دگرگون شده باشد.

واژه ساگ
معادل ابجد 81
تعداد حروف 3
تلفظ sāg
ترکیب ( اسم ) [هندی] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
ساگ، ساز، سازه، ساختن، سازمان، سخت:
《واژگانی فارسی هستند》
ساز و ساختن از ریشه ی 《ساگ و راست》به معنی درست و تندرست هستند.
واژه ی ( ساگ ) واژه ای فارسی است ، که در زبان پارسی پهلوی و زبان های ایرانی هم هست.
...
[مشاهده متن کامل]

ساگ=چاق، چاک ( فارسی امروزی )
ساگ= ( به همین شکل در کوردی )
ساخ= ( کرمانجی )
"ساگ "بصورت ساغ وارد زبان ترکی شده، البته در ترکی آذربایجانی بیشتر بکار می رود.
🚫حتی واژه ی ( چوخ ) در ترکی هم از ( ساگ فارسی ) گرفته شده🚫
🚫دروغ های پانترکیسم:
۱=چیزی به نام ساخت در ترکی نیست
۲=هیچگاه واژه ای به نام سختیت ، ساخیت به معنی سخت در درترکی نیست. و واژه ی ( چتین ) بکار میرود.
۳=واژه ساز در ترکی به شکل دوزتماخ است.
🚫پانترکیسم سرتا پا دروغ است، نمونش همین واژه ی ساغ که با نا آگاهی فکر میکرد ترکی است، ولی ریشش "ساگ" در زبان فارسی است. و به شکل های گوناگون در زبان های ایرانی بکار میرود. 🚫

شاخ :
دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاخ " می نویسد : ( ( شاخ در پهلوی در ریخت شاک šāk بکار می رفته است. از آنجا که این واژه در سانسکریت شاخا šākhā است و در ارمنی cax و در لیتونیایی šākā . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، در ریخت هند و اروپایی آن کا ( K ) یی وجود داشته است . این " کا " در اوستایی به س s و در پارسی باستان به ث th و در سانسکریت به ش š دیگرگون می شود . براین پایه ، ریخت پهلوی و پارسی آن می بایست ساک sāk و ساخ sāx می شد . می توان بر آن بود که " ساق " و " ساقه " ریخت های تازیکانه اند که از "ساک " یا " ساخ بر آمده اند
...
[مشاهده متن کامل]