زجر
منع کردن، بازداشتن، بانگ زدن وطردکردن
۱ - ( مصدر ) باز داشتن منع کردن . ۲ - طرد کردن راندن . ۳ - ( مصدر ) بانگ زدن . ۴ - ( اسم ) منع نهی . ۵ - ( اسم ) آزار اذیت شکنجه . توضیح : زجر در عربی به معنی منع و راندن و باز داشتن ( است ) و این که زجر را در فارسی به معنی اذیت و آزار و انزجار را بمعنی کراهت و تنفر استعمال میکنند بر سبیل تجوز و تسامح است . ( همائی . قواعد زبان فارسی سالنامه آریان ۱۳۲۵ ص ۱۸٠ )
بن قیس یکی از سه تن بود که به فرمان ابن زیاد حضرت سجاد و حرم حسینی را به مراهی سر های شهدا به دمشق حمل کردن
رنج کشیدن آزار کشیدن زحمت کشیدن
شکنجه دادن کتک ردن
منع کردن نهی کردن توبیخ کردن
فال گرفتن
آزار کردن
فال گرفتن راندن شتر و دیگر حیوانات و یا تاراندن سباع با بانگ تنبیه
ستم کش زجر کشنده
با شکنجه کشته شدن با آزار فراوان به قتل رسیدن
با شکنجه کشتن
زنج کشیدن بیماری یا دردی داشتن
ستم دیده آزار دیده
حرف منع