97 1523 100 1 رنگ آمیختن معنی رنگ آمیختن در لغت نامه دهخدا رنگ آمیختن. [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آمیختن رنگهای گوناگون بهم. چند رنگ مختلف را بهم درآمیختن. رجوع به رنگ و رنگ آمیز و رنگ آمیزی شود. || حیله کردن. نیرنگ زدن. مکر بکار بردن. رنگ درآمیختن. رجوع به رنگ و رنگ درآمیختن و رنگ آمیز شود : نبیند نه لشکر فرستم به جنگ نیامیزم از هر دری نیز رنگ.فردوسی.ز بهرش پدر رنگی آمیخته ست کمانی ز درگاه آویخته ست.(گرشاسب نامه ).این رنگ بجز عدو نیامیخت این بهتان جز حسود ننهاد.مسعودسعد.چه رنگ آمیزد ای گلرنگ رخسارکه با تو راست گردد رنگ بابک.سوزنی.- رنگ و بوی آمیختن ؛ حیله بکار بردن. رجوع به رنگ آمیختن و رنگ درآمیختن شود : نباید همی رنجش از هیچ روی ز هرگونه آمیختم رنگ و بوی.فردوسی.رنگ آمیز را بخوانید. معنی رنگ آمیختن به فارسی رنگ آمیختنآمیختن رنگهای گوناگون بهم حیله کردن رنگ آمیزه را بخوانید. رنگ آمیختن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها نسیم نادی > letter of reference 🌀👑❄⚡🌊🌟 Dark Light 🌟🌊⚡❄👑🌀 > in a minute علی دوستی نوگورانی > زمان بی نهایت علی دوستی نوگورانی > خرده گرفتن علی دوستی نوگورانی > شخص فهمیده و قابل اعتماد مبین عصمتی > Guess again علی دوستی نوگورانی > مربوط به اندام موجود زنده علی دوستی نوگورانی > جنگ آزموده نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FarhoodA.C.E𝓓𝓪𝓻𝓴 𝓛𝓲𝓰𝓱𝓽محمدرضا ایوبی صانعپارسا حیدری di darkestarرهگذرSuperSU فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته گریسته اند تحسین آمیز cruise مرساد حسرت آمیز تفکر امیز تسخیر ناپذیر پرفروغ