95 1540 100 1 رمی/remi/ معنی رمی در لغت نامه دهخدا رمی. [ رَم ْی ْ ] (ع مص ) انداختن چیزی از دست. (منتهی الارب ).افکندن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رمایة. (اقرب الموارد). افکندن. پرتاب کردن.- رمی جمرة ؛ از مناسک حج است در نزول مِنی ̍، و آن انداختن سنگ در جمره ٔ عقبه است. جمره در لغت کومه و تلی از سنگ ریزه را گویند و درمنی سه جمره است و یکی از آنها جمره ٔ عقبه است و این عمل انداختن هفت سنگریزه ٔ جمعآوری شده از حرم است به جمره ٔ عقبه و باید رمی ، به جمرة اصابت نماید. (از شرح تبصره ٔ علامه چ دانشگاه ص 228). || تیر انداختن. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رمایة. (منتهی الارب ). || افزون شدن. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). افزون شدن و بسیار شدن مال. (از متن اللغه ). || افزون شدن بر پنجاه : رَمی ̍ علی الخمسین. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || یاری دادن و نیکو نمودن. (از منتهی الارب ). نصرت دادن و نیکی به پیش کسی آوردن. (از اقرب الموارد). || دشنام دادن کسی را: رماه بفاحشة، و منه قوله تعالی : و الذین یرمون المحصنات. (قرآن 4/24). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عیب کردن و ناروا گفتن و متهم ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن و ناروا گفتن کسی را برای کار بد. (از متن اللغة). قذف. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ترک کردن و آزاد گذاشتن کسی را: رمی بحبله علی غاربه. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || مسلط و والی ساختن کسی را بر شهری : و کیف تصنع ان رمیت بک علی العراقین. (از اقرب الموارد). || قصد مکانی کردن : رأیت ناساً یرمون الطائف. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || گرفتار مصیبت و علتی کردن کسی را. و گویند: «رمی اﷲفی یده و انفه و غیر ذلک من اعضائه ». (از اقرب الموارد). رمی فی یده و رمی فی انفه ؛ دعای بدی است. (از منتهی الارب ).رمی. [ رِ ما ] (ع اِ) آواز سنگ که طفلان اندازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).رمی. [ رَ می ی ] (ع اِ) میغ بزرگ قطره. (مهذب الاسماء). ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار. ج ، اَرْماء، اَرْمیة، رَمایا. (از منتهی الارب ). قطعه های کوچک از ابر یا ابر درشت قطره ٔ سخت باراز ابرهای موسم گرما و پاییز. (از اقرب المو ... رمیا را بخوانید. معنی رمی به فارسی رمیسنگ انداختن، افکندن، انداختن، پرتاب کردن، تیرانداختن( صفت ) منسوب به شهر رم ( روم ) .میغ بزرگ قطره ابر پاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره سخت بار مردم رمیرمندگی رمیار را بخوانید. معنی رمی در فرهنگ معین رمی (رَ) [ ع . ] (مص م .) ۱ - افکندن . ۲ - تیر انداختن . معنی رمی در فرهنگ فارسی عمید رمی۱. افکندن، انداختن، پرتاب کردن.۲. تیر انداختن.* رمی جمره: (فقه) از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرةالعقبه. رمی را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران پرنیا به معنى پرتاب کردن - انداختن. این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از کُنش پهلوىِ رامیتونتن Ramituntan (رامیتونَتَن) برداشته معرب نموده و ساخته اند : رَمَیَ یرمى ، رمْیْ رمیة ارماء أرمیة رمایا ، ترامى ، مترامی مترام و ...!!!!!! دیگر همتایان آن در پارسى انداختنAndaxtan (پهلوى) ، پرتاپیدن Partapidan (پهلوى: پرتاپ درستتر است گویا تبدیل پ به ب تحت گرایش به تازى بوده) ، افکندن Afkandan (پهلوى) ، اُفتینیدن Oftinidan (پهلوى: اُفتینیتن: انداختن ، افتاده -پرت کردن)، اُشکندن Oshkandan (پهلوى: انداختن ، ساقط-نازل-عزل کردن) ، زمیدن Zamidan (پهلوى: زمیتن: تیرانداختن ، تیراندازى کردن) ، پرتیدن Partidan (پارسى: پرت کردن) هنرزاده شیراز با توجه به این که رمیت ، رمی ، یرمون، یرمیهم و... بارها در قرآن کریم آمده ، این کلمه معرب نیست و عربی است شبانی باقیمانده وجدا معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Dark Light > instruction Farhood > boom Somaye > be in two minds about something Ali S > coordinative conjunctions Shahrzad > بی توقع Ali S > correlative conjunctions یوسف > واقعا مرسده > مرسده نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته Farhoodپارسا حیدری محمدرضا ایوبی صانعرهگذرDark Light عاطفه موسویA.C.Eحمیدرضا دادگر_فریمان فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته قوی رایی تسخیر ناپذیر تحسین آمیز binoculars ناپذیر خودآموز حسرت آمیز پرفروغ