97 1624 100 1 رسش معنی رسش در لغت نامه دهخدا رسش. [ رَ س ِ ] (اِمص ) رسیدن. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رسایی و رسیدن. (آنندراج ) : نتوان بتو رسیدن جانا همی در آفتاب وماه رسش کی توان.مسعودسعد.|| ورود و رسیدگی. || اتفاق و عارضه. || سرگذشت. (ناظم الاطباء). معانی اخیر در متون دیگر دیده نشد.رسطاطالیس را بخوانید. معنی رسش به فارسی رسشرسیدن رسایی و ر سیدن یا وا یا ورود و رسیدگی یا اتفاق و عارضه . رسع را بخوانید. رسش را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها OopsxD > amazing OopsxD > ABOUT طاهر شریعتپناهی > deftly ... > آیلا مسعود خواجه وندی > dematerialized Paria > coffee বহরিপু > عزوجل sahar > بگریست نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمد حاتمی نژادموسیعلی باقریعلی حقی بستان آبادDark Light سارافرجپورFigureنادیا فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته یک غازی فارس نام کره ای لرکی لر خونابه خوردن حسنا چادر