دلمه شدن


معنی انگلیسی:
clot, coagulate, curdle, to coagulate

لغت نامه دهخدا

دلمه شدن. [ دَ ل َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بسته شدن مایعات. بستن شیر یا خون چون پنیری یا جگری و امثال آن. بستن ، چنانکه پنیرو نشاسته پخته و آب پخته کله پاچه چون سرد شود و پخته سریشم ماهی و امثال آن. بسته شدن چنانکه خون یاشیر. لخت شدن. لخته شدن. بستن. انبستن. کلچیدن : دلمه شدن خون ؛ عَلَقه گشتن آن. دلمه شدن شیر کودک ؛ چون پنیری بازگشتن از گلوی او. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بسته شدن مایعات

فرهنگستان زبان و ادب

{clotting} [علوم و فنّاوری غذا] فرایند لخته شدن ترکیبات شیر یا لبنیات

مترادف ها

clabber (فعل)
دلمه شدن

curdle (فعل)
بستن، دلمه شدن، دلمه کردن

curd (فعل)
بستن، دلمه شدن

clot (فعل)
دلمه شدن، لخته شدن

jell (فعل)
بستن، دلمه شدن، ماسیدن

quail (فعل)
ترسیدن، لرزیدن، دلمه شدن، پژمرده شدن، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، بی اثر بودن

فارسی به عربی

جلطة , سمن

پیشنهاد کاربران

دَلَمِه شدن به معنای سفت شدن و به نوعی رسوب کردن است.
برای مثال فرایند دلمه شدن را در تولید پنیر به این صورت مشاهده میکنیم که با افزودن مایه پنیر به شیر ، شیر شروع به دلمه شدن و رسوب کردن میکند. بطوریکه پس از ۳۰ الیٰ ۶۰ دقیقه کاملا حالت جامد به خود گرفته و پنیر خام اولیه را میسازد.
ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد شدن. سفت شدن. ( روغن، چربی ) ( فرهنگ فارسی معین ) . بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب. بستن و منعقد شدن چنانکه چربو در هوای سرد. ( یادداشت
...
[مشاهده متن کامل]
به خط مرحوم دهخدا ) . به سرعت منعقد شدن چربی بر اثر سرما و کمی حرارت ؛ عیب این روغن این است که توی دهن می ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .

بپرس