خون به جوش ام

لغت نامه دهخدا

( خون به جوش آم••• ) خون به جوش آمدن. [ ب ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) جوشیدن خون. خون جوش زدن. کنایه از سخت غضبناک شدن.

پیشنهاد کاربران

خون به جوش آمدن = احوال تلخی ، به هم ریختن اعصاب

بپرس