خلع ید

/xal~eyad/

معنی انگلیسی:
ouster, seizure

لغت نامه دهخدا

خلع ید. [ خ َ ع ِ ی َ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ماده زیر شود.

واژه نامه بختیاریکا

بی رجِه؛ تَل بُر

دانشنامه آزاد فارسی

خلع یَد
(در لغت به معنی چیزی را از دست کسی درآوردن) در اصطلاح حقوق، کوتاه کردن و رفع تصرّفات غیرمجاز از ناحیۀ غیرمالک در ملک غیرمنقول، مانند خلع ید از متصرف عدوانی یا غاصب. دعوای خلع ید، از لوازم مالکیت است و مالک می تواند آن را طرح کند.

مترادف ها

eviction (اسم)
اخراج، خلع ید

dispossession (اسم)
سلب مالکیت، خلع ید

فارسی به عربی

طرد , ملکیة

پیشنهاد کاربران

خلع ید: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است
اپابر apābar ( اوستایی: apabar )
دست بریده:خلع ید . کیک دست درازی می کرد دستش را بریدند.
کوتاه دستی
dislodge
تخلیه
خلع ید: به گونه خودمانی تر میشه گفت خلع سلاح
گرفتن مالی که در دست و تصرف دیگری است
کوتاه نمودن دست
نمونه:
بجای �مخالفت دولت با خلع ید از مالکان کارخانجات� می توان گفت و نوشت:
ناهمداستانی دولت با کوتاه نمودن دست خداوندان کارخانه ها
باز ستاندن هرآنچه به زور، بانیرنگ، بارشوه ودروغ از کسی یا گروهی به چنگ
آورده باشند.
ازدست کسی خارج کردن ملک _تحویل ملک از کسی که ملک را تصاحب کرده

بپرس