خرید
/xarid/
مترادف خرید: ابتیاع، بیع، خریداری، معامله
متضاد خرید: شرا، فروش

فارسی به انگلیسی
مترادف ها
خرید، خریداری، ابتیاع
خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین
خرید، خریداری، تهیه، بدست اوری
لغت نامه دهخدا
خرید. [ خ َ ] ( ع ص ) زن دوشیزه. || مرد نارسیده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || زن نیک شرمگین خاموش باش سست آواز که همیشه پنهان ماند. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). ج ، خُرُد، خُرَّد.
- صوت خرید ؛ آواز نرم باحیا. ( منتهی الارب ).
خرید. [ خ َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مقابل فروش. شری. شراء. ابتیاع. عمل خریدن. بیع. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پر از خورد و داد و خرید و فروخت
تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت.
- بازخرید ؛ جنس فروخته شده که دوباره بخرند.
- || امروزه اصطلاحی است درباره کسانی که سابقه خدمت خود را در یکی از مؤسسات می فروشند.
- پیش خرید ؛ خرید جنسی قبل از وقت عرضه آن.
- خرید و فروخت ؛ بیع و شراء :
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همه شارسان برفروخت.
- درم خرید ؛ شیئی که در بهایش درم رفته است. زرخرید.
- زرخرید ؛ چیزی را که با زر خریده باشند. کنایه از مطیع و منقاد است چه بنده و عبد را با زر می خریدند. و این زرخریدان بایستی منقاد و مطیع اربابان خود باشند از اینجاست که در وقت مبالغت در مطیع بودن ، کسی به دیگری می گویند: «زرخریدت هستم » یعنی در نهایت اطاعت تو هستم و هیچگونه رأیی و اراده ای از خود ندارم :
هوسهای این نقره زرخرید
بسا کیسه کز نقره و زر درید.
- گران خرید ؛ قیمت جنسی که بیش از قیمت بازار خریده شده باشد.
- صوت خرید ؛ آواز نرم باحیا. ( منتهی الارب ).
خرید. [ خ َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) مقابل فروش. شری. شراء. ابتیاع. عمل خریدن. بیع. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پر از خورد و داد و خرید و فروخت
تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت.
فردوسی.
- ارزان خرید ؛ به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن.- بازخرید ؛ جنس فروخته شده که دوباره بخرند.
- || امروزه اصطلاحی است درباره کسانی که سابقه خدمت خود را در یکی از مؤسسات می فروشند.
- پیش خرید ؛ خرید جنسی قبل از وقت عرضه آن.
- خرید و فروخت ؛ بیع و شراء :
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همه شارسان برفروخت.
فردوسی.
- خرید و فروش ؛ بیع و شراء. خرید و فروخت.- درم خرید ؛ شیئی که در بهایش درم رفته است. زرخرید.
- زرخرید ؛ چیزی را که با زر خریده باشند. کنایه از مطیع و منقاد است چه بنده و عبد را با زر می خریدند. و این زرخریدان بایستی منقاد و مطیع اربابان خود باشند از اینجاست که در وقت مبالغت در مطیع بودن ، کسی به دیگری می گویند: «زرخریدت هستم » یعنی در نهایت اطاعت تو هستم و هیچگونه رأیی و اراده ای از خود ندارم :
هوسهای این نقره زرخرید
بسا کیسه کز نقره و زر درید.
نظامی ( اقبالنامه ص 266 ).
- || غلام و کنیز- گران خرید ؛ قیمت جنسی که بیش از قیمت بازار خریده شده باشد.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عمل خریدن چیزی بیع مقابل فروش . یا خرید و فروخت ( فروش ) . بیع و شرا داد و ستد .
زن دوشیزه یا مرد نارسیده
زن دوشیزه یا مرد نارسیده
فرهنگ عمید
= خریدن
* خریدوفروش: خریدن و فروختن.
* خریدوفروش: خریدن و فروختن.
واژه نامه بختیاریکا
بِخِر
دانشنامه عمومی
خرید. ( مص مرخم، اِمص ) مقابل فروش. شری. شراء. ابتیاع. عمل خریدن. بیع. ( یادداشت بخط مؤلف ) لغت نامه ی دهخدا.
خرید. ( ع ص ) زن دوشیزه. || مرد نارسیده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) . || زن نیک شرمگین خاموش باش سست آواز که همیشه پنهان ماند. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) . ج، خُرُد، خُرَّد.
- صوت خرید؛ آواز نرم باحیا. ( منتهی الارب ) .
خرید به بررسی کالا و خدمات جهت دریافت آن و به قصد انجام فعالیت بازرگانی گفته می شود. خرید کردن یک فعالیت انتخابی و سپس دریافتی است. زمینه این نوع فعالیت ها می تواند گاه برای پر کردن اوقات فراغت یا مسائل اقتصادی باشد.
در روم باستان مرکز خرید بزرگی با نام مرکز خرید تراجان با واحدهای خرده فروشی بسیار وجود داشت. قدیمی ترین لیست خرید بر روی دیوار هادریان کشف شده که متعلق به ۷۵ - ۱۲۵ پس از میلاد می باشد و به دست یک سرباز نوشته شده است.
اختلال اعتیاد به خرید ( به انگلیسی: Shopaholic ) به حالتی می گویند که در آن فرد علاقه ی وافری به خرید کردن و جمع آوری کالاهایی دارد که اصلا به آن ها نیازی ندارد.
خرید. ( ع ص ) زن دوشیزه. || مرد نارسیده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) . || زن نیک شرمگین خاموش باش سست آواز که همیشه پنهان ماند. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) . ج، خُرُد، خُرَّد.
- صوت خرید؛ آواز نرم باحیا. ( منتهی الارب ) .
خرید به بررسی کالا و خدمات جهت دریافت آن و به قصد انجام فعالیت بازرگانی گفته می شود. خرید کردن یک فعالیت انتخابی و سپس دریافتی است. زمینه این نوع فعالیت ها می تواند گاه برای پر کردن اوقات فراغت یا مسائل اقتصادی باشد.
در روم باستان مرکز خرید بزرگی با نام مرکز خرید تراجان با واحدهای خرده فروشی بسیار وجود داشت. قدیمی ترین لیست خرید بر روی دیوار هادریان کشف شده که متعلق به ۷۵ - ۱۲۵ پس از میلاد می باشد و به دست یک سرباز نوشته شده است.
اختلال اعتیاد به خرید ( به انگلیسی: Shopaholic ) به حالتی می گویند که در آن فرد علاقه ی وافری به خرید کردن و جمع آوری کالاهایی دارد که اصلا به آن ها نیازی ندارد.

wiki: خرید
خرید (فیلم). «خرید» ( انگلیسی: Shopping ( film ) ) یک فیلم اکشن به کارگردانی پل دبلیو. اس. اندرسون است که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد.
• سعدی فراست
• جود لا
• امان واکر
• جیسون ایساکس
• جاناتان پرایس
• مرین فیث فول
• ملانی هیل
• شان بین
• شان پرتوی
• تیلی واسبرگ
گزارش تخلف یا اشتباه در معنی• سعدی فراست
• جود لا
• امان واکر
• جیسون ایساکس
• جاناتان پرایس
• مرین فیث فول
• ملانی هیل
• شان بین
• شان پرتوی
• تیلی واسبرگ

wiki: خرید (فیلم)
فارسی به عربی
شراء , صفقة
پیشنهاد کاربران
خرید*حرید*::در زبان لری بختیاری به معنی
فرو ریختن. korid. horid
فرو ریختن. korid. horid
خرید یعنی مبادله ی کالا به کالا
خرید یعنی چیزی دادن و چیزی خریدن
پرداخت پول برای گرفتن چیزی
انگلیسی: pay money for get a thing
انگلیسی: pay money for get a thing
بنا به تلفظ حرف ت کدر خراسان به صورت ( د ) تلظ می شود . خرید را میتوان خر شدن هم معنا کرد
متاسفانه نمیشود از مصدر خرید استفاده کرد ( خر ) مانند فروش و فروختن
چون خودش یک معنی دیگر میده
خود خرید هم اشتباه است چون مصدر نیست و یعنی او خرید.
کسی نمیتواند از بن مضارع به جای مصدر استفاده کند مانند : ساخت
شاید کلمه گمشده در فارسی پیدا شود که بتوان جای خرید را گرفت
چون خودش یک معنی دیگر میده
خود خرید هم اشتباه است چون مصدر نیست و یعنی او خرید.
کسی نمیتواند از بن مضارع به جای مصدر استفاده کند مانند : ساخت
شاید کلمه گمشده در فارسی پیدا شود که بتوان جای خرید را گرفت
بنا به وجود قرار گرفتن t کنار صدای س و د را به وجود می اورد پس کلمه ی little لیتل خونده نمیشه بلکه لیدل خوده میشه خداحافظ