خر

/xar/

مترادف خر: الاغ، حمار، درازگوش، احمق، نادان، کودن، بزرگ، درشت، زمخت پیشوندواره | حلقوم، گلو، خرخره، گردن، یخه، یقه

معنی انگلیسی:
ass, donkey, fool, silly person, silly, stupid, fatuous, gullible, idiot, moke, senseless, throat, balmy

لغت نامه دهخدا

خر. [ خ َ ] ( اِ ) حیوانی است که آنرا بعربی حمار اهلی گویند. اگر کسی را عقرب گزیده باشد، باید که به آواز بلند بگوش خر بگوید که مرا عقرب گزیده است و واژگونه بر او سوار شود تا درد زایل گردد و همان جای خر بدرد آید که عقرب آن کس را گزیده است و اگر پوست پیشانی خر را بر کودکی بندند که می ترسد، دیگر نترسد و اگر مصروع با خود نگاه دارد شفا یابد. ( از برهان قاطع ). حیوانی چارپا کوچکتر از اسب که گوشهای دراز دارد. ( از ناظم الاطباء ). حمار؛ درازگوش. ( از جهانگیری ) ( ازرشیدی ) ( از لسان العجم ). الاغ. خر از گروه پستانداران سم داریست که سم آنها بی شکافست. دست و پای این حیوان نسبتاً باریک و بلند و سم آن کوچک می باشد موی خر معمولاً خاکستریست و خط پشت این حیوان با باند دیگری متقاطع میشود و در روی شانه های وی چلیپایی تشکیل می دهد. گوشهای خر دراز و دم آن باریک است و بسر آن یک دسته مو قرار دارد. زانوان این حیوان غالباً دارای باندی رنگی باریک و مخطط است ، ولی با این همه رنگ خرها مختلف می باشد. هر خر را چون اسب دوازده دندان آسیا وشش دندان پیشین و دو انیاب بهر فک است. درازی قد این حیوان بر حسب آب و هوا و نژاد فرق می کند و اندازه ٔآن از بین دو گوش تا ابتدای دم معمولاً 1/40 متر تا 1/45 متر و بلندی آن در قسمتهای مختلف بدن بین 1/35 تا 1/108 متر است. سر خر بزرگ و پهن و گرده آن پایین تر و در امتداد خطی راست تا ترک می باشد. سینه این حیوان جمع و کوچک است و همین امر موجب میشود که دو دست خر بگاه راه رفتن یکی بر دیگری سبقت گیرد. قسمت برجسته و خاردار مهره های ستون فقرات خر خیلی بزرگ و بر اثر آن ، پشت خر تیز می باشد. طول عمر این حیوان بین سی تا چهل سال است ، ولی سن متوسط آن از 15 تا 18 سال تجاوز نمی کند. دوره خردی خر معمولاً سه تا چهار سال و دندانهای آن بسیار شبیه بدندانهای اسب و یکی از وسائل تشخیص سن آن می باشد. دوره بارداری خر ماده 364 روز است و پس از این مدت ، خر ماده کره خری بوجود می آورد. از آمیزش خرنر و مادیان قاطر و از اختلاط بسیارنادر خر ماده و اسب نوعی حیوان بوجود می آید که آنرابفرنگی باردو ( Bardot ) می گویند. صدای خر را عرعر و از آن اسب را شیهه می نامند. به احتمال اقرب بیقین خروحشی نوبه اصل خرهای اهلی و اهلی کردن خر ظاهراً پیش از اهلی کردن اسب بوده است. ابتداء خر در جنوب غربی آسیا و مصر اهلی شد چه ما در آثار قدیم مصریان شکلهایی از خر می بینیم. بهر حال نوع خر پس از آنکه در جنوب غربی آسیا و مصر اهلی شد، بیونان و از آنجا ایتالیا و اسپانیا رفت و بعد کشورهای شمالی اروپا آنرا بکار بردند و از طریق اسپانیا راه آمریکا در پیش گرفت. این حیوان بر اثر درازی پشت و مقاومت و قناعت و سلامتی خود بارهای سنگین حمل می کند و از آن استفادات بسیار شده است. خر ماده گرچه از حیث قدرت ضعیف تر از خر نر است ، ولی چون قاطر کار میکند و بر اثر شیر و کره ( بچه ) خود نفعی سرشار بصاحبان خود می رساند شیر خر ماده از حیث کیفیت بسیار شبیه بشیر زن آدمی است. دوره بلوغ و کاربری خر مدت زیادی از عمر او را می گیرد و آن نسبت بدوره بچگی این حیوان تا حدی می باشد. یونانیان و ایرانیان از خر درلشکرکشیها و راه پیماییهای نظامی استفاده بسیار می کردند. مصریها چون شکل «تیفون » - خداوند شر- را بشکل خر می دیدند، از خر تنفر داشتند. ولی بجز این مورد استثنائی خر همواره در نزد ملل شرق محبوب و صاحب ارج و قیمت بوده است. در کتاب مقدس از خر بارها صحبت رفته و فک یک خر موجب آن زورآزمایی های شمشون در جنگ فلسطینی ها شده است. خر ماده بالام سر از راه رائض خود کشید و براه خود رفت و مسیح سوار بر خر ماده کره دار فاتحانه به اورشلیم پا گذارد.رومی ها در تربیت خر کوشا بودند و یک سناتور رومی دوهزار فرانک را در مقابل قیمت یک خر داد : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

در کلمات مرکب بصورت پیشوند آید بمعنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار : خرامرود خربط خرپشته خرچنگ خرسنگ خرکمان خرمگس خرمهره .
نام منزلگاهی است در راه مصر برمل واقع در پایین اعراس که بعد از آن ابوعروق است .

فرهنگ معین

خاکی (خَ ) (اِمر. ) جانوری است از دستة بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی می کند.
(خَ ) [ په . ] (اِ. ) پستانداری از راستة فردسمان جزو خانوادة اسبان . حیوانی بارکش دارای گوش های دراز و یال کوتاه ، درازگوش . ، ~آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن . ، ~ خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن . ، ~ رنگ ک
( ~. ) به صورت پیشوند در آغاز برخی واژه ها می آید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار می دهد: خرپشته ، خرمهره .
(خِ ) (اِ. ) (عا. ) گلو. ~ به ~ گرفتن : (عا. ) گلاویز شدن .
(خَ رّ ) (اِ. ) ۱ - گِل تیره و چسبنده . ۲ - دُردِ شراب .

فرهنگ عمید

لجن، گل ولای.
گلو.
۱. = خریدن
۲. خریدار، خرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خانه خر، مال خر، کهنه خر، گندم خر.
۱. (زیست شناسی ) جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش.
۲. درشت، بزرگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره.
۳. (صفت ) [مجاز] احمق.
۴. [قدیمی، مجاز] جسم.
* خر شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. فریب خوردن.
۲. احمق شدن.

گویش مازنی

/Kher/ خورشید - مخفف خواهر & سود – بهره –خیر - بیخ گلو نای خرخره ۳ذخیره & استخوان کتف - گلوگاه – خرخره ۳خر

واژه نامه بختیاریکا

( خِر ) گلو
بی سُم گرد؛ جاز کوز؛ سُم گرد
( خِر ) سَق؛ بُن نا؛ بن سق

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَرَّ: به خاک افتاد (از خرور به معنی به خاک افتادن کلمه خر - به طوری که راغب گفته - به معنای افتادن و سقوطی است که صدای خریر از آن شنیده شود ، و خریر به معنای صدای آب ، باد ، و امثال آن است که از بالا به پایین ریخته شود . )
معنی ذَکَّیْتُمْ: تذکیه کردید - ذبح کردید (وتذکیه عبارت است از بریدن چهار لوله گردن ، دو تا رگ خون ، که در دو طرف گردن است ، و یکی لوله غذا ، و چهارمی لوله هوا ، به شرطی که حیوان نیمه جانی داشته باشد ، دلیل داشتن نیمه جان این است که وقتی چهار رگ او را میزنند حرکتی بکن...
ریشه کلمه:
خرر (۱۲ بار)

«خَرَّ» از مادّه «خریر» به معنای سقوط از بلندی و توأم با صدا است، مانند صدای آبشار! و از آنجا که افراد سجده کننده، گویی از بلندی سقوط می کنند و به هنگام سجده تسبیح می گویند، این تعبیر کنایه از سجده کردن آمده است.

دانشنامه عمومی

خر یا الاغ یا درازگوش[ ۱] ( Equus africanus asinus ) جانوری اهلی از خانوادهٔ اسبان است. خر وحشی آفریقایی جد وحشی خرهای اهلی است. این حیوان حدود ۵۰۰۰ سال پیش در مصر یا بین النهرین اهلی شد. انسان ها از این جانور بیشتر برای بارکشی استفاده می کنند. در گذشته در روستاهای ایران پرورش خر زیاد بود. اما هم اکنون جمعیت خرها در ایران در حال کم شدن است. جمعیت خران دنیا به بیش از ۴۰ میلیون رأس می رسد. خر در فرهنگ عامیانه بسیاری از کشورها نماد حماقت و لجاجت است.
یک خر میانه اندام حدود یک متر بلندی تا ناحیهٔ شانه دارد، اما نژادهای گوناگون آن اندازه های متفاوتی دارند. خرهای سیسیلی تنها ۶۱ سانتیمتر قد می کشند، در حالی که خرهای آمریکایی با بلندای ۱۶۷ سانتیمتر هم دیده شده اند. رنگ خرها از سفید تا خاکستری یا سیاه گوناگون است. خرها هرچند از اسبها کندروتر هستند اما گامهای استواری دارند و درکشیدن بارهای سنگین در راه های دشوار توانا هستند. قاطر حیوان دورگه ای است که از جفتگیری خر نر و اسب ماده ( مادیان ) زاده می شود و قدرت بارکشی آن بسیار بیشتر از خر و اسب است. [ ۲] از جفتگیری نریان و ماده خر نیز «یابو» زاده می شود که در انگلیس به آن hinny می گویند. [ ۳]
واژه نامه لانگمن در تعریف خر این حیوان را خاکستری یا قهوه ای، شبیه اسب با گوش هایی بلند تعریف می کند. [ ۴]
معروف ترین نژادهای خرهای اهلی:
خر تبتی
• خر معمولی
• خر شامی
خر قبرسی
• خر حبشی
خر امروزه به گونه وحشی فقط در شمال آفریقا، از سومالی گرفته تا حدود رود نیل، به سر می بَرد، حال آنکه در زمان های قدیم گروه های وحشی آن در شرق و مرکز آفریقا و در آسیای صغیر به حد وفور وجود داشت.
خر حدود ۵۰۰۰ سال پیش توسط مصری ها اهلی شد و به عنوان یک حیوان باربر مورد استفاده قرار گرفت. قد خرها در نواحی مختلف جهان فرق می کند مثلاً قد خرهای هند و سومالی خیلی کوتاه است. رنگ آن ها هم در جاهای مختلف دنیا فرق می کند.
در مصر قدیم خر سمبل کودنی بود و افراد کم هوش و کودن را به صورت یک خر نقاشی می کردند و رومیان هم برخورد با یک خر را بدیُمن می دانستند.
درازگوش ها به صورت دسته های ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفری به سر می برند و بیش تر در مناطق بی آب وعلف زندگی می کنند و خوراکشان علف، بوته و برگ درختان است. آن ها بسیار قانع، بردبار و زحمت کش هستند و به همین دلیل مورد سوءاستفاده بشر قرار گرفته اند.
عکس خرعکس خرعکس خرعکس خرعکس خرعکس خر

خر (شرک). خر یا دانکی ( به انگلیسی: Donkey ) یک شخصیت خیالی است که توسط ویلیام استیگ خلق شده و توسط دریم ورکس انیمیشن برای فرنچایز شرک اقتباس شده است. صداپیشگی او عمدتاً توسط ادی مورفی انجام می شود. دانکی یک الاغ انسان نما است و ظاهر او از یک الاغ مینیاتوری به نام پری ( Perry ) الگوبرداری شده است. [ ۱] او با خز خاکستری، چشمان قهوه ای و یال مشکلی به تصویر کشیده شده است و در شرک ۲ به یک اسب سفید تبدیل می شود. در فرنچایز، او یاور و بهترین دوست شرک، شوهر اژدها، و پدر چند فرزند از نژاد خر و اژدها ( Dronkey ) است.
او به عنوان خری سرخوش، پرآزار، پرحرف و حساس به نمایش گذاشته می شود، که «دندان های قشنگی» دارد. او از عنکبوت متنفر است. ادی مورفی دانکی را یک شخصیت واقعاً مثبت دانسته است: «او همیشه به دنبال نیمه روشن از هر چیز است و برای آن تلاش می کند. یک خر خوشحال و خوش شانس. »[ ۲]
عکس خر (شرک)عکس خر (شرک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خَر (ass)
خَر
خَر
(یا: الاغ) پستاندارسم دار اسب مانندی، دارای انگشتان فرد، متعلق به جنس Equus، تیرۀ اسب و الاغ. گونه های آن شامل خر وحشی افریقایی Equus asinus، و خر وحشی آسیایی Equus hemionus است. خر نسبت به اسب کوچک تر است و گوش های بلند و دم محکم تری دارد. صدای خَر نسبت به شیهۀ اسب مشخص تر است.

جدول کلمات

الاغ

مترادف ها

fool (اسم)
نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت

dickey (اسم)
پیش بند، خر، یقه پیراهن، پرنده کوچک

dicky (اسم)
پیش بند، خر، یقه پیراهن

ass (اسم)
ستیزه جو، ستیز گر، الاغ، خر

donkey (اسم)
الاغ، خر، ادم نادان و کودن

stupid person (اسم)
خر

فارسی به عربی

احمق , حمار

پیشنهاد کاربران

" آدم نباید خر شود ، باید بر خر مراد سوار شود، سواری خر مردم گیری ( گِری ) بیش نیست، از خر شیطان پیاده شود، وحتی خرِ خدا هم نشود. "
نمیدانم چرا دهخدا در انجا که خرمهره و خرچال اورده خربزه را نیاورده
خرآس ، خرامرود، خربط، خرپشته ، خربیواز، خرتوت ، خرچال ، خرچنگ ، خرسنگ ، خرگاه ، خرمگس ، خرموش ، خرمهره ، خربزه ، خرنای
خر که در خرمهره و خرچنگ و خربط میاید گویی با کرا از یک ریشه اند و خر که در پس پرخاشخر و کشخر میاید دگر گشته گر است
�خَر� واژه ای آریایی می باشد
پهلوی: xar ( خَر )
سانسکریت: khara ( کْهَرَ )
اوستایی: xara ( خَرَ )
هندواروپایی: kar ( کَر )
که گر خر نیاید به نزدیک بار
توبار گران را بنزد خر آر
...
[مشاهده متن کامل]

( فردوسی )
گوش خر بفروش دیگر گوش خر
کاین سخن را در نیابد گوش خر
( مولوی بلخی )
نخستین گواه های باستان شناسی از رام کردن خر، چهارپای درازگوش به ۷۰۰۰ سال پیش در اوشَستَر ( شرق ) آفریقا بازمی گردد.
( جستاری دانشیک از science )
دستان و زبانزد:
�از اسب فرود آمد و بر خر نشست. �
�از خر می پرسند چهارشنبه کی است. �
� خر ما از کره گی دم نداشت. �
�با حرف خر از آسمان جو نمی بارد. �
�به خر دستش نمی رسد، پالانش را می زند�
�خدا خر را شناخت، شاخش نداد. �
�خر برهنه را پالان نتوان گرفت. �
�خر پیر و افسار رنگین�
�خر چه داند قدر حلوای نبات�
�خر دادن و خیار ستدن�
�خر داده و زر داده و سر داده. �
�خر را جایی می بندند که صاحب خر راضی باشد�
�خر را که به عروسی می برند، برای خوشی نیست، برای آب کشی است. �
�خر را گم کرده پی افسارش ( پالانش - نعلش ) می گردد. �
�خر سوار خمره شده�
�خر و گاو را با یک چوب می راند�
�خر عیسی به آسمان نرود!�
�خر که جوش زیاد شد لگد و جفتک می پراند�
�خر مال کسی است که سوار است. �
�خر همان خر است پالانش عوض شده�
�خریت نه تنها علف خوردن است�
�خری زاد و خری زید و خری مرد�
�زبان خر را خلج داند. �
�سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است�
�قسمت را باور کنم یا عرعر خر را؟�
�کار کردن خر، خوردن یابو�
�کاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می ریزد. �
�کره خر از خریت پیش پیش مادر است. �
�گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر�
�مرگ خر عروسی سگ است. �
�مزد خرچرانی، خرسواری است!�
�هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!�
�هرکه خر شد بارش می کنند. �
�هرکه خر شد سوارش می شوند. �
�هر که خری ندارد، غمی ندارد�
�یاسین به گوش خر خواندن. �
بن مایه ها:
فرهنگ عمید
ریشه شناسی واژگان پارسی - شروین وکیلی
مسیر اشتقاق لغات فارسی - علی نورائی
سایت www. science. org
پند و دستان یاب - جامی شکیبی گیلانی
امثال و حکم - دهخدا
سایت wikiquote. org

معروف ترین نژادهای خرهای اهلی:
خر تبتی
خر معمولی
خر شامی
خر قبرسی
خر حبشی
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
بر سر کوی سر و دست مرا گم شده خر
فرخی
اولین معنا که از اسم خر به ذهن متبادر می شود همان حیوان چهارپا و مشهور است
ولی اگر همین اسم خر وهم خانواده هایش ( خر - خو ر - خیر - خار - ) بر اسم روستا یا شهر یا مکان گذاشته شوند به معنای ابگیر یا زمین لجن زار است که خاصیت آب دهی دارد وهمین خاصیت آب دهی باعث ایجاد آبادی شده است چون در ایران عموما اب باعث آبادی بوده است در ایران اسامی فراوان وجود دارد که اسم ( خر ) در انها به کار رفته است
...
[مشاهده متن کامل]

بین واژه خر و فر قرابتی است در هر دو واژه شما با یک بزرگی روبرو هستید.
خر مهره
خرگوش
خروار
خر چنگ
خرسنگ
و. . . .
واژه خر در اوستایی xara - و در پهلوی xar، در سنسکریت khara، در کردی harو ker، در بلوچی karو xar، در سمنانی xar و xara، و در گیلکی، فَریزَندی، سنگسری، و نطنزی xar آمده است ( رجوع کنید به هُرن، ج 1، ص 606ـ607 ) . در فارسی، علاوه بر نام حیوان، خر در واژه های ترکیبی به معنای بزرگ، نتراشیده و ناهموار نیز به کار رفته است
...
[مشاهده متن کامل]

خر از ماده خریر به معنی سقوط از بلندی و توام با صدا است ، مانند صدای آبشار ، و از آنجا که افراد سجده کننده گوئی از بلندی سقوط می کنند و به هنگام سجده تسبیح می گویند این تعبیر کنایه از سجده کردن آمده . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 249 )
سلیم
خر: جانور دراز گوش
خر: به کسی که فریب خورده ست می گویند، فریب خورده
واژه خر
معادل ابجد 800
تعداد حروف 2
تلفظ xar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ خریدن )
مختصات ( خَ رّ ) ( اِ. )
آواشناسی xar
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان عامیانه
...
[مشاهده متن کامل]

واژه خر از ریشه ی واژه ی پهلوی خریدن است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خریدن
معادل ابجد 864
تعداد حروف 5
تلفظ xaridan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: xarītan، مقابلِ فروختن]
مختصات ( کن . )
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی معین

( ذوالنجمة ) ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] ( ع اِ مرکب ) خر. ( منتهی الارب ) . و در تاج العروس ذیل کلمه نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک. . . نبت معروف فی البادیة، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینة تنبت النجمة و النصی قال والنجمة شجرة تنبت ممتدة علی وجه الارض اوالمحرکة غیرالساکنة و انما هما نبتان فالنجمة شجیرة خضراء کأَنها اول بذر الحب حین یخرج صفارا و بالتحریک شی ینبت فی اصول النخلة. . . و قال ابوعمرو الشیبانی : الثیل یقال له النجم والواحدة نجمة و قال ابوحنیفة الثیل والنجمة و العکرش کله شی واحد و انما قال الشاعر ذلک لأَن َّ الحمار اذا اراد ان یقلع النجمة من الارض و کدمها ارتدت خصیتاه الی مؤخره و قال الازهری النجمة لها قضبة تفترش الارض افتراشا و شاهد النجم قول زهیر:
...
[مشاهده متن کامل]

مکلل باصول النجم تنسجه
ریح خریق لضاحی مائه حبک.
و من المجاز ذوالنجمة لقب الحمار لانه یحبها کما فی الاساس.

بزرگ و خردمند
🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢
❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . .
✅ سگ: bark / woof 🐶
✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶
✅ توله سگ: yap 🐶
...
[مشاهده متن کامل]

✅ بز یا گوسفند: bleat 🐏
✅ پرنده یا میمون: chatter 🐧 🐒
✅ قورباغه: croak / ribbit 🐸
✅ مار: hiss 🐍
✅ گرگ یا سگ: howl / growl / bay 🐺
✅ گربه: meow / purr 🐈
✅ گاو: moo / low 🐄
✅ خوک: oink / grunt 🐖
✅ فیل: trumpet 🐘
✅ پرنده: chirp / tweet / twitter / sing 🕊
✅ اسب ( شیهه ) : neigh / whinny / nicker 🐎
✅ زنبور: buzz 🐝
✅ مرغ: cluck / cackle 🐔
✅ خروس: cock - a - doodle - doo / crow 🐓
✅ غاز: honk / quack 🪿
✅ اردک: quack 🦆
✅ موش: squeak 🐀
✅ عقاب: screech / scream 🦅
✅ جغد: hoot / screech 🦉
✅ خفاش: screech 🦇
✅ شیر، خرس، ببر: roar 🦁 🐅 🐻
✅ کلاغ: caw 🐦‍⬛️
✅ خر، گورخر، الاغ: bray 🦓
✅ شتر: grunt 🐪
✅ جیرجیرک: chirp / creak 🦗
✅ دلفین: click 🐬
✅ بوقلمون: gobble 🦃
✅ زرافه: bleat 🦒
✅ صدای هر جوجه پرنده: cheep 🐥
✅ شغال: howl
✅ کفتار: laugh / scream
✅ صدای هر حیوانِ نر بزرگ: bellow 🐋
✅ صدای هر حیوانی که از روی خشم باشه: snarl 😾
✅ صدای کشیدن هوا داخل بینی: sniff 😪
✅ صدای بیرون دادن هوا از داخل بینی: snort 😤

خر به معنی بزرگ است در پارسی قدیم به جهت بزگ بودن گوش حیوان ان را خر گفته اند والاغ نوعی از نژاد تنومند تر این حیوان است البطه منظورما قاطر نیست به همین علت هم حیوان دیگری را هم خرگوش گفته اند منظور خرگوش یعنی بزرگ گوش البته در پارسی قدیم خر به معنای بزرگ بوده
خراسان ورزشی به خوبی از عهده این دو صفحه ریاضی است من مخالفتی ندارم من هم با مینا در شیراز متولد شد من هم از این دو صفحه ریاضی است که از این که در روستای مرکزی
Egyptian charger ( n. ) [the association of this animal with the gypsies or Egyptians]
a donkey
mountain canary ( n. ) [joc. ref. to its braying]
( US, mainly Western ) a donkey
خر یک واژه کاملا پارسی است به ترکی می شود اشک این یعنی خر صد درصد پارسی است .
1 - ( خر ) تنها هنگامیکه به عنوان پیشوند بیاید، به چم ( بزرگ ) است: برای نمونه: خرمگس ( مگس بزرگ ) ، خرچنگ ( چنگال بزرگ یا چنگال درشت ) ، خربزه ( بنابر دیدگاه برخی پوزه بزرگ ) و. . . این بزرگی تنها ویژگیِ عینیِ ( درشتی و گُندگی ) را نشان می دهد و نَه ویژگی هایی همچون ( والایی و . . . ) .
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ( خر ) هنگامی که در پسِ واژه ای بایستد یا به آدمیزادی پیوند داده شود، به چم ( نادانی و کودَنی ) است برای نمونه: او آدمِ خری است. یا او کله خر است.
3 - ( خر ) به خودی خود نیز به چم جانور درازگوشی است که شوربختانه نسل این جانور دارد
وَرمی افتد ( منقرض می شود ) .

ببخشید اگر یک نفر به نفر دیگر ناسزا بگویید و به او بگوید خر و فرد دیگر به او بگویید تو مثل خری معنی هایشان باهم فرق میکنه
خر ( الاغ ) هم خانواده هم معنی حیوانی چهار پا که بسیار به درد میخورد متضاد خر آدم توضیح خر نیز در گذشته حیوانی برای جابه جایی بار بود البته بعضی از خر ها میتوانستن بار ببرن و باز هم نیز در گذشته به سواری و جمع و جور کردن گله بز کمک میکرد
Dankey
خر سخنگوی بامزه شرک که با یک اژدها ازدواج میکنه
الاغ
بزرگ
Donkey
الاغ، نفهم ، احمق، کسی که مثل الاغه،
اگه در کنار کلمه ی دیگه ای بیاد مثل خرخون، خرکیف، به معنای بزرگ و ارجمند هستش
حیوانی با گوش های دراز و عقلی کوتاه
نام دیگر الاغ میگن خر
بعضی ها هم آن را فحش می دانند
خِر: ( به کسر خِ و سکون ر )
یعنی استاد، مهارت در فنی داشتن
مثال: خِر موذیگری جبلی داشت یعنی بصورت ذاتی استاد حیله گری بود.
بزرگ و بلند مرتبه
بزرگ و دانا. قوی و. . . . . . . . .
بعضی از حیوونا با کلمه خر شروع یا تموم میشود. مثل خر خاکی . خرگوش. خرچنگ. گور خر.
چون که حیوان بی عقلی هست ما میگیم که فحش هست.
به معنی های خوبش توجه کنیم مثل بزرگ. دانا. . .
خر به خیار خریدن: کنایه از معامله ی سفیهانه، مبادله ی چیز گرانقیمت با کالای بی ارج
( ( مال دادی به باد چون تو همی
گل به گوهر خری و خر به خیار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۵. )
در عامیانه :
منگل _خنگ
در لغت فارسی:
بزرگ
در اصطلاح:
الاغ
الاغ
خردمند
به عنوان یک حیوان ، الاغ است و به عنوان صفت، نادان ، کودن و نفهم می باشد.
منم به معنای هوشمند و آگاهمند شنیده بودم .
بزرگ و شریف
دانشمند و دانا
خر یا خره در اصطلاح اصفهانی ها به معنایی عزیز هست. پس اگر اومدین اصفهان و کسی بهتون گفت خره نگین اصفهانیا چقدر بی ادب هستند.
این واژه به دو صورت بکار میرود
1 بزرگ و عالی رتبه
2 به معنی احمق و کسی که درک بالایی نداشته باشد و ممکن است به عنوان فحش بین دوستان با مردم رواج داشته باشد
خر فلسفه ای دراز دارد خر به معنای بزرگ و شریف است این باور غلطیه که میگن خر
نام حیوان الاغ است خر در واژه معنیه شریف بودن داره
هر کی بهتون گفت خر ازش تشکر کنید که فهمیده ارزش شما در چه حدیه😘
بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس