99 1524 100 1 خاک کردنمترادف خاک کردن: دفن کردن، مدفون ساختن، به زمین زدن معنی خاک کردن در لغت نامه دهخدا خاک کردن. [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دفن کردن.در خاک چیزی را پنهان کردن. بخاک سپردن. پوشانیدن بزیر خاک. || در گور کردن. در قبر نهادن.- امثال : خدا پاکمان کند خاکمان کند. فلانی دو سه شاه را خاک کرده ؛ کنایه از اینکه دوره ٔ آنها را دیده. || نابود کردن : مترس از محبت که خاکت کندکه باقی شوی گر هلاکت کند.سعدی (بوستان ).جان بزیر قدمت خاک توان کرد ولیک گرد بر گوشه ٔ نعلین تو نتوان دیدن.سعدی (طیبات ).|| در اصطلاح کشتی گیران حریف را از سر پا بزمین انداختن و در زمین نشاندن.خاک کش را بخوانید. معنی خاک کردن به فارسی خاک کردندفن کردن در خاک چیزی را پنهان کردن گردو خاک کردن( مصدر ) ۱ - غبار کردن گرد افشاندن . ۲ - بر آشفتن بدرشتی سخن گفتن غضبناک شدن . خاک کشت را بخوانید. معنی خاک کردن در فرهنگ معین خاک کردن (کَ دَ) (مص م .) ۱ - به خاک سپردن ، دفن کردن . ۲ - در کُشتی ، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن . گرد و خاک کردن (گَ دُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن ، قشقرق راه انداختن . خاک کردن در جدول کلمات خاک کردندفن دنباله معنی خاک کردن در جدول خاک کردن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها رامین چقازردی > consider علي اصغر محمودي > crule behavior ستاره > ننوازی احمد میرزایی > Hooked up iamir > Repas ADEL > make it big ایمان > هاویر ماندانا مظاهری > lead a dog's life نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته Farhoodمحمدرضا ایوبی صانعA.C.Eرهگذرسحر نجات پورdi darkestarعلی باقریEnglish User فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند تفکر امیز پرفروغ شگفت انگیز تحسین آمیز well done cruise