98 1527 100 1 خاک آلود/xAkAlud/مترادف خاک آلود: غبارآلود، گردآلود، مغبر، خاکی، خاکسار معنی خاک آلود در لغت نامه دهخدا خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش. (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد). اغبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 327).خود ندانست کآن چه واقعه بودسوبسو می دوید خاک آلود.نظامی.درویش صالح شاهد خاک آلود.سعدی (گلستان ).آتش چشم تو برد آب من خاک آلود.سعدی (خواتیم ).خاک آلود شدن را بخوانید. معنی خاک آلود به فارسی خاک آلودکنایه از خاک پوش معفر خاک آلود کردنشیئ یا کسی را بخاک آغشتن . تتریب خاک آلودن را بخوانید. معنی خاک آلود در فرهنگ فارسی عمید خاک آلودکسی یا چیزی که گردوغبار بر آن نشسته باشد، اغشته به خاک. خاک آلود را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Vic > rebonding Sunflowed > input shahram > نیهاد عاطفه موسوی > داغون فردین > تفریظ فردین > تفریظ نرگس فتحی نیا > render دکترحسینی > trash نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FarhoodA.C.E𝓓𝓪𝓻𝓴 𝓛𝓲𝓰𝓱𝓽محمدرضا ایوبی صانعپارسا حیدری di darkestarرهگذرSuperSU فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته گریسته اند تحسین آمیز cruise مرساد حسرت آمیز تفکر امیز تسخیر ناپذیر پرفروغ