- جای فلان خالی بودن . رجوع شود به جای فلان خالی. || خلوت بودن. || بخلوت بودن. تنها بودن. با کسی نبودن. || خالص بودن. بی آمیغ بودن : نصیحت چو خالی بود از غرض.
سعدی ( بوستان ).
فرهنگ فارسی
تهی بودن ز درویش خالی نبودن درش
مترادف ها
vacancy(اسم)
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی