خارپشت

/xArpoSt/

معنی انگلیسی:
porcupine, hedgehog

لغت نامه دهخدا

خارپشت. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) جانوری است معروف. گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمین سوراخ کرده می ماند و بر پشت و دم آن مثل دوک خارها باشند. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغة )( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). این حیوان از هوا خوشش می آید و در مسکن خود دو باب اتخاذ کند، یک در شمالی و دیگر در جنوبی و چون بچه دار شود از درخت انگور بالا میرود و حبه های انگور را بر زمین میریزاند و سپس روی حبه های افتاده می غلطد تا اینکه این حبات بر روی تیغهایش قرار گیرد و سپس آن ها را بمنزل جهت تغذیه بچه هایش می برد. ( مجانی الادب ج 2 ص 286 ). ژُژو. خوکل. ( نسخه ای از اسدی ). شِکَّر. سیخول را گویند که خارپشت تیرانداز است. ( برهان قاطع ). زافَه. مرنگو. کوله. بهین. خجو. ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). چَزک. ( یادداشت بخط مؤلف ). چَزغ. ( یادداشت بخط مؤلف ). سنگه. ( یادداشت بخط مؤلف ). جانوری است خزنده که چون کسی قصدش کند اندام را بیفشاند خارهایش چون تیر جهند و دراندام قاصد نشینند و آن را تشی ، چیزو، جبروز، جبروزه ، جشرک ، چیزک ، جغد، جکاسه ، ریکاس ، روباه ترکی ، لکاسه ، نکاشه ، سعر، سفر ، شغرنه ، سیحون ، سکاشه ، شکر نامند. ( شرفنامه منیری ). چوله. توره. سیخول. جوجه تیغی. ریکاشه. ریکاسه. جوجو. خارپشت تیرانداز. نوعی تشی است قُنفُذ. اَنقَد. اَنقَذ. دُلدُل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( تاج العروس ). هِلیاغ. حَسیکَه. حِسکِک. ( منتهی الارب ). قُباع. قُبُع. ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). جَلَعلَع.قُنفُذَه ؛ خارپشت ماده. شَوهَب ؛ خارپشت نر. قُنقُعَه ؛ خار پشت ماده. ( منتهی الارب ). شَیهَم ؛ خارپشت نر یا خارپشت نر کلان خار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( تاج العروس ). شَیظَم ؛ خارپشت بزرگ کلان سال. عُجاهِن. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). اَزیَب. ( منتهی الارب ). دَرَص ؛ بچه خارپشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( شرح قاموس ) ( المنجد ) ( تاج العروس ). نَیص ؛ خارپشت قوی و بزرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( شرح قاموس ) ( المنجد ) ( تاج العروس ). قَداد. لُتُنَّه. مَزّاغ. عَسعَس ؛ نوعی خارپشت است بدانجهت که شبگرد میباشد.( منتهی الارب ). العساعس القنافذ یقال ذلک لهالکثرة ترددها باللیل. ( تاج العروس ). دُلَع؛ نوعی خارپشت است. دَرامه. دَرّاج. هِنَنَة. صِمَّه ؛ خارپشت ماده. مُدلِج. مُدَجَّج. ابوُمدلِج. ( منتهی الارب ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خارانو، جوجه تیغی، جانوری کوچک وپستانداروحشره، خوار، دارای پوزه درازودست وپای کوتاه ودندان تیز
جوجه تیغی

فرهنگ معین

فرهنگ عمید

= جوجه تیغی

واژه نامه بختیاریکا

چولِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خارپشت از جمله حیواناتی است که در بعض ابواب فقه بکار رفته است.
خارپشت، همان جوجه تیغی است.
← کاربرد خارپشت در فقه
۱. ↑ جواهرالکلام، ج۶، ص۸۱-۸۳.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۳، ص۴۱۴.
...

دانشنامه آزاد فارسی

جدول کلمات

راورا,شگر,شیهم, بیهن

مترادف ها

urchin (اسم)
جن، بچه بد ذات، جوجه تیغی، خارپشت، بچه شیطان

hedgehog (اسم)
جوجه تیغی، خارپشت، راز، ارمجی، ادم ناسازگار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی خار پشت از ریشه ی دو واژه ی خار و پشت فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خارپشتخارپشتخارپشتخارپشتخارپشتخارپشت
گربه تیغینه
به همدانی
بیهن، راورا، تشی
جوجه تیغی
شگر
بیهن
ریکاشه
اکیدنه
در زبان بختیاری به خارپشت چوله می گویند
تشی
راورا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس