99 1531 100 1 حدیثی معنی حدیثی در لغت نامه دهخدا حدیثی. [ ح ِدْ دی ثا ] (ع اِ) خبر. آگاهی : سمعت حدیثی حسنة. (آنندراج ).حدیثی. [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدیثة. (سمعانی ).حدیثی. [ ح َ ] (اِخ ) کاتب ابوالحسن بن نفیس متطبب. وی به سال 318 هَ. ق. کناش صغیر یوحنابن سرابیون را به عربی در هفت مقاله ترجمه کرده است. (عیون الانباء ج 1 ص 109).حدیثی. [ ح َ ] (اِخ ) عبدالرحیم بن نفیس بن وهبان سلمی حدیثی ، مکنی به ابی نصر. متوفی 617 هَ. ق. او راست : الشواهد و الامثال. (هدیة العارفین ج 1 ص 560).حدیثی. [ ح َ ] (اِخ ) علون. محدث است.حدیثی. [ ح َ ] (اِخ ) علی بن عبدالرحمان بن محمدبن بابویه ، مکنی به ابی الحسن سمنجانی فقیه. به اصفهان سکنی گزید و آنجا درگذشت. مقدسی به واسطه ٔ ابیوردی از وی نقل کرده که ما از حدیثه ٔ موصل هستیم. یاقوت گوید: سمنجان از اعمال طخارستان است که ماوراء بلخ باشد. (معجم البلدان ).حدیثی. [ ح َ ] (اِخ ) فضل. فرقه ٔ حدیثیه از معتزله بدو منسوبند. و تهانوی آن را بغلط حدبی آورده است. رجوع به حدیثیة شود.حدیثی.[ ح َ ] (اِخ ) رجوع به زین الدین ابوالحسن علی شود.حدیثیة را بخوانید. معنی حدیثی به فارسی حدیثیفرقه حدیثیه از معتزله بود منسوبند خوش حدیثیخوش سخنی خوب کلامی حدیثیه را بخوانید. معنی حدیثی به انگلیسی anecdotal (صفت)حدیثی ، حکایتیtraditionary (صفت)باستانی ، حدیثی ، روایتی ، روایت شده معنی کلمه حدیثی به عربی حدیثیقصصي حدیثی را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها farbod > weather report م.ه.ش > I am کوثر > half sister Dalvi > occultist Sana & sama > anything else مهسا > سایه ی وحشت نازنین فاطمه ترکانلو > Lovely unicorn سبحان > lumped نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محمدرضا ایوبی صانعFarhoodرهگذرdi darkestarSuperSUA.C.Eسحر نجات پورعلی باقری فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته تفکر امیز گریسته اند cruise army مرساد حسرت آمیز تسخیر ناپذیر تحسین آمیز