جنبه
/janbe/
مترادف جنبه: جهت، دیدگاه، لحاظ، نظر، وضع، گنجایش
برابر پارسی: سویه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
جنبة. [ ج َ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) پهلو. || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جنبة. [ ج ُ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه از آن پرهیز کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم ، واقع در 8هزارگزی شمال باختر کلاکلی ، کنار راه عمومی سیمکان به پشت پر. جمعیت آن 37 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان اردستان ، واقع در 35هزارگزی جنوب اردستان و 15 هزارگزی جنوب باختر شوسه اردستان به اصفهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 316 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پشم و روغن و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی محلی جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در ۳۵ هزار گزی جنوب باختری شوسه اردستان به اصفهان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. موضع خاصی که از آن چیزی نمایان می شود، یا می توان چیزی را دید.
۳. [مجاز] توانایی یا قابلیت روحی برای تحمل چیزی، ظرفیت.
مترادف ها
صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت
صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب
وضع، نفس، شخصیت، حالت، جنبه، حال، نفس خود
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه
جنبه، خاصیت، نشان ویژه، ویژگی، خصیصه، نشان اختصاصی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جنبه ، جَنَم ؛ جنبه داشتن ، جنبش داشتن ، جنبیدن ، جنبیدن ، جمبش.
اراده و انرژی که نهفته در جان انسان باشد برای جنبیدن و جنبش یا جمبش و حرکت و انجام کارهای سخت.
جنبیدن ؛ جنبش ، جنب و جوش داشتن
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی جنم و جنبه به لحاظ مصدر و بن واژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر مرتبط با کلمه ی شنبه یا شمبه به معنی روز شروع جنبش و جمبش و انجام فعالیت های روزمره می باشد.
در کلمه ی شنبه و شمبه قانون قلب به میم مثل انبار و امبار در کلمات زیادی قابل مشاهده است.
مشمول ؛ شامل شدن و در برگرفتن
قطب شمال ؛ شمال یعنی شامل شدن و مشمول شدن و در برگرفتن، یعنی اون سمتی از کره ی زمین که مرکز و محور و هسته ی زمین شامل الکترون ها از حوزه ی مغناطیسی زمین می شود.
ورود الکترون به هسته، قطب شمال و جوشش و جنب و جوش الکترون از هسته به سمت حوزه مغناطیسی زمین قطب جنوب می شود.
جنوب ؛ معنا و مفهومی که در صندوقچه و ساختمان این کلیدواژه برای قطب جنوب کره ی زمین بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات وجود دارد به معنی جنبیدن و جوشیدن با اصطلاح جنب و جوش و خروج الکترون ها از قسمت هسته ی جنوبی به سمت حوزه مغناطیسی در فضای اطراف زمین به سمت قطب شمال و نهایتاً ورود الکترون ها به سمت داخل هسته در قطب شمال می باشد.
اجتناب ؛ جنب و جوش نداشتن ، نجنبییدن ، کاری نکردن ، فعالیت نداشتن ، خود را از جنب و جوش دور نگه داشتن
جنابت ، جنوب شدن یا جُنُب شدن ؛ به جنب و جوش افتادن هورمون های جنسی
جناب ؛ صفتی برای انسانهای پر جنب و جوش
اراده و انرژی که نهفته در جان انسان باشد برای جنبیدن و جنبش یا جمبش و حرکت و انجام کارهای سخت.
جنبیدن ؛ جنبش ، جنب و جوش داشتن
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی جنم و جنبه به لحاظ مصدر و بن واژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر مرتبط با کلمه ی شنبه یا شمبه به معنی روز شروع جنبش و جمبش و انجام فعالیت های روزمره می باشد.
در کلمه ی شنبه و شمبه قانون قلب به میم مثل انبار و امبار در کلمات زیادی قابل مشاهده است.
مشمول ؛ شامل شدن و در برگرفتن
قطب شمال ؛ شمال یعنی شامل شدن و مشمول شدن و در برگرفتن، یعنی اون سمتی از کره ی زمین که مرکز و محور و هسته ی زمین شامل الکترون ها از حوزه ی مغناطیسی زمین می شود.
ورود الکترون به هسته، قطب شمال و جوشش و جنب و جوش الکترون از هسته به سمت حوزه مغناطیسی زمین قطب جنوب می شود.
جنوب ؛ معنا و مفهومی که در صندوقچه و ساختمان این کلیدواژه برای قطب جنوب کره ی زمین بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات وجود دارد به معنی جنبیدن و جوشیدن با اصطلاح جنب و جوش و خروج الکترون ها از قسمت هسته ی جنوبی به سمت حوزه مغناطیسی در فضای اطراف زمین به سمت قطب شمال و نهایتاً ورود الکترون ها به سمت داخل هسته در قطب شمال می باشد.
اجتناب ؛ جنب و جوش نداشتن ، نجنبییدن ، کاری نکردن ، فعالیت نداشتن ، خود را از جنب و جوش دور نگه داشتن
جنابت ، جنوب شدن یا جُنُب شدن ؛ به جنب و جوش افتادن هورمون های جنسی
جناب ؛ صفتی برای انسانهای پر جنب و جوش
( جنبة ) جنبة. [ جَم ْ ب َ] ( ع اِمص ) بیگانگی و غریبی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . گوشه نشینی و اجتناب از مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . گویند: رجل ذوجنبه. ( اقرب الموارد ) . || ( اِ ) کرانه و ناحیه : جنبتاالانف ؛ دو پهلوی بینی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || پوست پهلوی شتر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || هر درخت که آخر گرما سبز شود و برگ و بار بیرون آرد یا هر رستنی که فوق تره و کم از شجره است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) . درختک. درختچه. بوته. بته : و هی من الجنبه. ( ابن بیطار ) . ج ، جُنَب. ( اقرب الموارد ) .
... [مشاهده متن کامل]
جنبة. [ ج َ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) پهلو. || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
جنبة. [ ج ُ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه از آن پرهیز کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم ، واقع در 8هزارگزی شمال باختر کلاکلی ، کنار راه عمومی سیمکان به پشت پر. جمعیت آن 37 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ) .
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان اردستان ، واقع در 35هزارگزی جنوب اردستان و 15 هزارگزی جنوب باختر شوسه اردستان به اصفهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 316 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پشم و روغن و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی محلی جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
جنبة. [ ج َ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) پهلو. || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
جنبة. [ ج ُ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) آنچه از آن پرهیز کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم ، واقع در 8هزارگزی شمال باختر کلاکلی ، کنار راه عمومی سیمکان به پشت پر. جمعیت آن 37 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ) .
جنبه. [ جُم ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان اردستان ، واقع در 35هزارگزی جنوب اردستان و 15 هزارگزی جنوب باختر شوسه اردستان به اصفهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 316 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پشم و روغن و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی محلی جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
مثالی از معنای "پهلو" در قرآن:
وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَآئِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ( آیه 12 سوره یونس )
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که به انسان زیان ( و ناراحتی ) رسد، ما را ( در هر حال: ) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می خواند؛ امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است ( که زشتی این عمل را درک نمی کنند ) !
وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَآئِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ( آیه 12 سوره یونس )
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که به انسان زیان ( و ناراحتی ) رسد، ما را ( در هر حال: ) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می خواند؛ امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است ( که زشتی این عمل را درک نمی کنند ) !
زمینه
علاوه بر معانی ذکرشده، میشه واژه های بُعد، منظر و حتی مجازاً مؤلفه و عنصر را هم به عنوان معادل به کار برد.
بِ یا بَ ) [ ع . جنبة ] ( اِ. ) 1 - پهلو، طرف ، جهت ، ناحیه . 2 - ظرفیت ، طاقت ، توان . 3 - جلوه ای خاص از محتوای یک چیز. 4 - حالت ، ویژگی ، خاصیت .
واژه جنبه
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ jambe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جنبَة]
مختصات ( جَ بِ یا بَ ) [ ع . جنبة ] ( اِ. )
آواشناسی janbe
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ jambe
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: جنبَة]
مختصات ( جَ بِ یا بَ ) [ ع . جنبة ] ( اِ. )
آواشناسی janbe
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
قدرت و قوه ی تحمل ، ظرفیت ، گنجایش
بخش جنبه های گوناگون = دیدگاه و یا بخش های گوناگون
جنبه به معنی توان میشود
برای مثال:فردی میگوید �اگر جنبه شوخی کردن نداری شوخی نکن � ینی اگ نمیتونی شوخی کنی شوخی نکن 🤗
برای مثال:فردی میگوید �اگر جنبه شوخی کردن نداری شوخی نکن � ینی اگ نمیتونی شوخی کنی شوخی نکن 🤗
تفریط در شجاعت ( در علم اخلاق )
رویکرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)