96 1558 100 1 تفحص کردنمترادف تفحص کردن: کاوش کردن، بررسی کردن، جست وجو کردن، تحقیق کردن، پژوهیدن معنی تفحص کردن در لغت نامه دهخدا تفحص کردن. [ ت َ ف َح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش کردن. تجسس کردن. پی جویی کردن. کاوش کردن. بازجستن : بونصر با وی خالی کردو احوال تفحص کرد و معترف شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537). در آن ایام مردمی دیدمی که در مساقط اوراث تتبع و تفحص دانه ها میکردندی و در آن یکدانه ممکن و متصور نگشتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326).تفحص کنان را بخوانید. معنی تفحص کردن به فارسی تفحص کردن( مصدر ) کاوش کردن جستجو کردن بررسی کردن . تفحصات را بخوانید. معنی تفحص کردن به انگلیسی probe (فعل)کاوش کردن ، تفحص کردن ، غور وبررسی کردنhunt (فعل)شکار کردن ، تفحص کردن ، صید کردن ، جستجو کردن درdive (فعل)شیرجه رفتن ، فرو رفتن ، غواصی کردن ، تفحص کردن ، غوطه زدن ، غوطهور شدن معنی کلمه تفحص کردن به عربی تفحص کردنصيد , غطس تفحص کردن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها F > Forest fire زهرا > lizard Benyamin > هر بژی Farhood > invoice Farhood > disposing of Farhood > pledge Seyyedalith > my thing آرمبن کیانی > نگون اقبال نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته اکبر روشنیسیدحسین اخوان بهابادیDark Light Farhoodعلی حیدرمحمدرضا ایوبی صانعحمیدرضا دادگر_فریمانمحمد حاتمی نژاد فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته رب جلیل حی داور تسخیر ناپذیر بنده پروری بگسست هیتر نام کره ای غرق تفکر