بی وجه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
پیشنهاد کاربران
ناصواب، ناشایست، ناروا، بی وقار، بی ارزش
بی دلیل، بیهوده،
سنبلش بی وجه نبود گر بود شوریده حال
زانک افتادست چون هندو بترکستان غریب
بی دلیل، بیهوده،
سنبلش بی وجه نبود گر بود شوریده حال
زانک افتادست چون هندو بترکستان غریب