بینا

/binA/

مترادف بینا: بصیر، دانا، عالم، مبصر ، بیننده، دیده ور، مستبصر

متضاد بینا: نادان، نابینا، کور، اعمی

معنی انگلیسی:
sighted, that can see, not blind, [fig.] clear - sighted

فرهنگ اسم ها

اسم: بینا (دختر) (فارسی) (تلفظ: binā) (فارسی: بينا) (انگلیسی: bina)
معنی: بصیر، بیننده، آگاه، هوشیار، ( به مجاز )، آن که توانایی پیش بینی و سنجش درستِ امور را دارد، آن که می تواند ببیند
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

بینا. ( نف ) ( از: بین ، ریشه مضارع «دیدن = بینیدن + َا، پسوند فاعلی ) صفت دائمی. بیننده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ). مقابل نابینا. مردم چشمدار. مردم بیننده. ( یادداشت مؤلف ). دارای نیروی بینایی. بصیر. ( ترجمان القرآن ) ( ناظم الاطباء ) :
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا.
رودکی.
بلندیش بینا همی دیر دید
سر کوه چون تیغ شمشیر دید.
فردوسی.
ستاره ست رخشان ز چرخ بلند
که بینا شمارش نداند که چند.
فردوسی.
یکی باره ای کرد گرداندرش
که بینا بدیده ندیدی برش.
فردوسی.
چه خواهد کور جز دو چشم بینا.
( ویس و رامین ).
ز دانائیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی
ز نادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان.
ناصرخسرو.
تا چشم و گوش یافته ای بنگر
تا بر شنوده است گوا بینا.
ناصرخسرو.
چنانکه دو مرددر چاهی افتند یکی بینا یکی نابینا. ( کلیله و دمنه ).
پشت بر دیوار زندان روی بر بام فلک
چون فلک شد پرشکوفه نرگس بینای من.
خاقانی.
روضه ترکیب ترا حور ازوست
نرگس بینای ترا نور ازوست.
نظامی.
هرچه را خوب و کش و زیبا کنند
از برای دیده بینا کنند.
مولوی.
چون تو بینائی پی خر رو که جست
چند پالان دوزی ای پالان پرست.
مولوی.
- بینا شدن ؛ دیدن و نگریستن. ( ناظم الاطباء ) : پس یوسف پیراهن را از تن بیرون کرد و به برادران داد و گفت بر چشم پدر نهید تا بقدرت خدا بینا شود. ( قصص الانبیاء ص 84 ).
هر که را از فضل یزدان چشم او بینا شود
گرچه باشد زیر دریا بر سر جوزا شود.
ناصرخسرو.
چونکه بینا شد ببوی جامه یوسف را پدرْش
زان سپس کز چشم نابینا ببود از بس محن.
ناصرخسرو.
چرا داماد خود را علاج نکنی گفت میترسم که بینا شود و دخترم را طلاق گوید. ( گلستان ).
- بینا کردن ؛ قادر بدیدن کردن. ( ترجمان القرآن ). تبصرة. ( زوزنی ): تبصیر؛ بینا کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن ) :
صد چو عالم در نظر پیدا کند
چونکه چشمت را بخود بینا کند.
مولوی.
که حاصل کند نیکبختی بزور
بسرمه که بینا کند چشم کور.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بیننده، کسی که هردوچشمش سالم باشد، آگاه، بصیر
( صفت ) ۱ - بیننده بصیر . ۲ - دیده ور تیز نظر ۳ - آگاه هوشیار .
همان بین است که باشباع فتحه الف پیدا گردیده گویند و بینا نحن کذا . یا بینا و بینما از حروف ابتدائ است و نزد اصمعی مابعد بینما مجرور باشد باضافت اگر بجای آن بین راست آید و نزد غیر اصمعی ما بعد هر دو نیز مرفوع آید بابتدائیت و خبریت .

فرهنگ معین

[ په . ] (ص فا. ) ۱ - بیننده ، بصیر. ۲ - آگاه ، هوشیار.

فرهنگ عمید

۱. بیننده.
۲. کسی که هر دو چشمش سالم باشد.
۳. [مجاز] آگاه، بصیر.

گویش مازنی

/binaa/ از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَصِیرٌ: همیشه بینا
معنی یَأْتِ بَصِیراً: بینا می شود (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای جمله قبلی است)
معنی مُّبْصِرُونَ: روشنگران - نور دهندگان - بینا کنندگان (جمع اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی مُبْصِراً: روشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بینایی می شود - بینا کننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی مُبْصِرَةً: روشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بینایی می شود - بینا کننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی مَسِیحُ: لقب حضرت عیسی بن مریم علی نبینا و علیه السلام (مسیح به معنای ممسوح (مسح شده)است و اگر آن جناب را به این نام نامیدند ، به این مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به یمن و برکت و یاممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده ممسوح گشته ، چون ان...
ریشه کلمه:
بین (۵۲۳ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: افق بینا) نشریۀ دینی، فرهنگی و خبری کلیمیان ایران. ماهنامۀ بینا در فروردین ۱۳۷۸ش با صاحب امتیازی انجمن کلیمیان ایران چاپ و ارگان این انجمن شد. این نشریه زیر نظر شورای سردبیری و مدیرمسئول چاپ و منتشر می شود. بینا بیانگر افکار و اخبار درونی جامعۀ کلیمیان ایران است و علاوه بر خبررسانی به جنبه های هنری، ادبی و علمی نیز می پردازد.

جدول کلمات

بصیر

مترادف ها

perspicacious (صفت)
زیرک، تیز هوش، بینا

discerning (صفت)
فهمیده، بینا

seeing (صفت)
بینا

پیشنهاد کاربران

من اسم خواهرم بیناس و اسم برادرم موسی بابام هروقت میخواد اینارو باهم صدابزنه میگه بی ناموسا بیاین
بینا. . . بینا شدن یعنی فهمیدن متوجه شدن. . . حدیثی
از امام علی ( ع ) :هر که بیاندیشد، بینا میشود. . . ( ( متوجه میشود، می فهمد ) )
مازنی: بَیْنا ( bayna ) / به معنای بافه ای از جنس علف یا ساقه ی برنج که با تاباندن آن، برای بستن دسته های علف یا برای ساقه ی درو شده ی آن به کار می رود. / به معنای عام، بند یا ریسمان برای بستن
بینا: ( ( بینا در پهلوی در ریخت وناگwēnag بکار می رفته است ) )
( ( از آن نامداران بسیار هوش
یکی بود بینادل و تیزگوش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 294. )

من اسم خواهرم بیناس
اسم بینا یعنی ماه ، روشنایی
آجی جونم عاشقتم😍😘
بیننده

بپرس