فرهنگ فارسی
مترادف ها
از، از روی، در نتیجه، بواسطه، از پیش
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی
از میان، از وسط، بواسطه، بخاطر، در ظرف، از طریق
در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، به منظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از
از میان، از وسط، بواسطه
بواسطه، بسبب
بیرون از، بواسطه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به واسطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
به ریبار be - ribāre ( خراسانی )
( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
به ریبار be - ribāre ( خراسانی )
( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
سلیم
بواسطه: به انگیزه
بواسطه: به انگیزه
با، به یاریِ، به دستِ، در پیِ، برای، از برای.
با میانجیگری
با میانجیگری
به تبعِ . . . . . . . . . . . . . . . . .
به موجب
به سبب، ناشی از