برکشیدن
( مصدر ) ۱- بالا کشیدن چیزی . ۲- بیرون کشیدن استخراج کردن بیرون آوردن . ۳- برهم کشیدن چین دار کردن . ۴- ترقی دادن برمرتب. کسی افزودن . ۵- تربیت کردن پروردن .
ضرور بودن . محتاج الیه بودن
تنگ اسب را محکم بستن . آماده سواری و کار ساختن اسب را .
تیغ بر آوردن شمشیر و کارد و جز آن از نیام در آوردن کارزار را
دور کردن حساب
خاک برکشیدن از چاه برکشیدن از چاه یعنی لاروبی کردن چاه .
دست برداشتن دست بر آوردن
رده کشیدن صف کشیدن صف برکشیدن
فریاد کشیدن . فریاد کردن
( مصدر) نواختن نی شیپورزدن : بفرمود تا بر کشیدند نای سپه اندر آمد زهرسو بجای . ( شا.لغ.)
کنایه از کوچ کردن باشد.