بدل
عوض، خلاف، جانشین ، ساختگی، تقلبی
( اسم ) ۱ - هر چیز که بجای دیگری واقع شود جانشین چیزی دیگر شود . ۲ - نایب قایم مقام . ۳ - کریم شریف . جمع : ابدال بدلائ . ۴ - جانشین کردن کلمهای را با کلم. دیگر . این کلمه را ( مبدل ) و اصل را ( مبدل منه ) گویند .
جمعی است سر و پا برهنه که آن را در هند بودله گویند و زن فاحشه کوچه گرد را بودلی .
[apposition] [زبان شناسی] رابطۀ سازه های متوالی در یک سطح دستوری مشخص که به مصداقی واحد اشاره می کنند
[convertiplane] [حمل ونقل هوایی] هواپویۀ قادر به پرواز دستِ کم در دو حالت پروازی متمایز، یکی عمودی با اتکا به چرخانۀ بالابر و دیگری روبه جلو با اتکا به بال
سفالینه که بر روی آن لعابی از شیشه کنند کبود آن را فیروزه و زرد آن را ذرتی گویند .
( اسم ) آنچه از غذا که هضم شود و جانشین مافات گردد تغذیه سلولی
[ گویش مازنی ] /badel e kaande/ فنی در کشتی بومی که با شال انجام شود
حب ترک تریاک
حرفهائی که قابل تبدیل به حرف دیگر هستند
در تداول عامه آنکه دیری آرزوی چیزی داشته است
آهنگی از موسیقی
[exemplar vehicle, simulating vehicle] [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] خودروی شبیه به خودروِ تصادفی که می توان از آن برای بازسازی صحنۀ تصادف استفاده کرد
دهی است از دهستان نجف آباد ...