بادوام
/bAdavAm/
مترادف بادوام: پایدار، پاینده، دیرپا، مستدام ، محکم
متضاد بادوام: بی دوام
برابر پارسی: دیرنده | پایدار، استوار، همیشگی

فارسی به انگلیسی
مترادف ها
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند
بادوام، همیشه سبز، بی خزان
جسور، دلیر، متهور، بادوام، سر سخت، شکیبا، بردبار، پرطاقت، دلیر نما
تحمل پذیر، بادوام
پایدار، بادوام، ماندگار، همیشگی، ابدی
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار
خوب، محکم، بادوام، تمام عیار
لغت نامه دهخدا
بادوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) پایدارو استوار و ثابت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به با شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنچه که دوام یابد آنچه پاینده باشد . ۲ - با استحکام محکم استوار محکم استوار مقابل بی دوام : این کفش بادوام است .
فرهنگ معین
(دَ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) محکم ، استوار.
فرهنگ عمید
۱. پایدار، استوار، محکم.
۲. ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود.
۲. ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود.
فارسی به عربی
جری , دیمومة , شجرة دائمة الخضرة , قابل للتحمل , قاسی
پیشنهاد کاربران
مرگ نداشتن چیزی ؛ سخت بادوام بودن : قالی خوب ایرانی مرگ ندارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .