الفارس

پیشنهاد کاربران

دلاور. سوار کار
الفارس . [ رِ ] ( اِخ ) ابن ماسوربن سام بن نوح . نواده ٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت نادرست تاریخی بنای شهرفارس را نسبت داده اند. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن بخش 3 ص 114 شود. این نسبت البته جنبه ٔ افسانه دارد
الفارس . [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) سوار، یعنی صاحب اسب . ج ، فرسان ، فوارس . صورت جمعاخیر برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن فواعل جمع فاعلة است . ( منتهی الارب ) . خلاف راجل :
ماند صوفی با بنه و خیمه ٔ صفاف
فارسان راندند تا صف ّ مصاف