اشعار کردن

لغت نامه دهخدا

اشعار کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آگاه کردن. باخبر کردن. خبر دادن. اشعار داشتن. و رجوع به اشعار داشتن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آگاه کردن با خبرکردن خبر دادن .

پیشنهاد کاربران

آب زنید راه را هین که نگار می رسد مژده باغ را بوی بهار می رسد
ز گر
ز گر بهار رسد
جلوه گاه رخ او دیده ی من تنها نیست
ماه وخورشید همین آیینه می گردانند
اعلام کردن